نويسندگان
جدیدترین مطالب
لینک های روزانه

 

25) انیشتین عاشق پیپ کشیدن بود!

او عاشق کشیدن پیپ بود. او همیشه فکر می کرد که کشیدن پیپ به او کمک می کند تا آرامش خودش را حفظ کند و همچنین به او کمک می کند تا بتواند قضاوت های شخصیش را بهتر انجام دهد. البته به توصیه دکترش، کشیدن پیپ را ترک کرد ولی عادت گذاشتن این پیپ ها در دهانش را ترک نکرد! او همیشه پیپ خالی را در دهانش می گذاشت و آن را می جوید!

26) او نمی دانست چطور شنا کند!

انیشتین همیشه دوست داشت تا دریانوردی کند. او برای خودش یک قایق خریده بود که نام آن را "تینف" گذاشته بود. تینف یک نام عبری است که به معنی "بی ارزش" می باشد. علت این نامگذاری این بود که او فکر می کرد که توانایی هایش در زمینه قایقرانی و دریانوردی نیز مانند نامی که برای قایقش انتخاب کرده بود بسیار کم ارزش و سطح پایین هستند! نکته جالب اینجاست که نه تنها در قایق رانی فرد ماهری نبود؛ بلکه حتی نمی دانست که چگونه شنا کند!

27) انیشتین برای نظریه نسبیت جایزه نوبل نگرفت!

او هرگز برای بهترین کارش (که کار کردن بر روی نظریه نسبیت بود) جایزه نوبل نگرفت. البته در سال 1921 این جایزه را برای کارهایش در زمینه اثرات فوتوالکتریک دریافت کرد.

28) در پنج سالگی از طریق یک قطب نما با فیزیک آشنا شد!

یک روز وقتی که انیشتین تنها پنج سال سن داشت و مریض بود و در تختخواب افتاده بود؛ پدرش یک قطب نما برای او خرید تا با او بازی کند. نیرویی که باعث می شد که این میخ ها در قطب نما به این طرف و آن طرف حرکت کنند؛ باعث شد تا جرقه های علاقه به فیزیک در او ایجاد شود.

29) تصاویر انیشتین در حالی که زبانش را بیرون آورده بود با قیمت 74324 دلار به حراج گذاشته شدند!

در روز تولد هفتاد و دو سالگیش، گروهی از عکاسان او را محاصره کردند تا از او عکس هایی بگیرند. او که از اینکه لبخندهای تصنعی بزند خسته شده بود؛ به جای این کار زبانش را بیرون آورد و به سمت عکاسان خیره شد. 9 تصویر به این شیوه از او گرفته شد. او تمام این تصاویر را که به این شکل از او گرفته شده بود برای عکاسان امضا کرد. بعدها این تصاویر با قیمت 74324 دلار به حراج گذاشته شدند!

30) انیشتین یک دختر به نام لسرل داشت که حاصل رابطه پنهانی او بود

هنگامی که انیشتین تنها 22 سال سن داشت؛ دختر او که حاصل رابطه پنهانی او با دوست دخترش بود به دنیا آمد. نام این دختر را لسرل گذاشتند. متاسفانه برای این دختر شناسنامه مناسبی نگرفتند. تا به امروز هنوز هم معلوم نیست که سرنوشت این دختر چه شده است؟

31) شکل مغز انیشتین با شکل یک مغز معمولی اندکی متفاوت بود

مغز انیشتین نسبت به یک مغز معمولی کمی کوچکتر بود. ولی شکل کلی مغز او به شکلی بود که لبه های کناری آن نسبت به لبه های کناری مغز یک انسان معمولی به میزان 15 درصد پهن تر بودند. این بخش های مغز مرتبط با توانایی های انسان در زمینه تجزیه و تحلیل ریاضیات می شود. همچنین افرادی که این بخش از مغزشان پهن تر است افرادی هستند که دارای هوشیاری بیشتری هم از نظر بصری و هم از نظر درک فضایی دارند. محققان بر این باورند که به همین دلیل است که انیشتین توانسته است به این شیوه در علم پیشرفت کند.

32) انیشتین هرگز یاد نگرفت که چطور رانندگی کند!

انیشتین هرگز برای خودش ماشین نداشت و هرگز یاد نگرفت که چطور راندگی کند. در مواقعی که نیاز بود جایی برود که باید با ماشین به آن جا می رفت؛ راننده مخصوصی داشت که او را تا آنجا می رساند و بعضی اوقات هم دوستانش او را تا آن جا می رساندند.

33) پلیس FBI سال ها برای انیشتین پرونده سازی می کرد

در دسامبر سال 1932، FBI شروع به نگهداری پرونده های مرتبط با آلبرت انیشتین کرد. آنها به این دلیل برای او پرونده تشکیل می دادند که از وجود او احساس خطر می کردند و شدیدا به او مشکوک بوند. اسناد زیادی در رابطه با انیشتین جمع آوری شد . این پرونده روز به روز بزرگتر و بزرگتر شد تا اینکه هنگامی که آلبرت انیشتین فوت کرد، حجم پرونده ای که درباره او جمع کرده بودند به میزان 1427 صفحه رسیده بود! رئیس FBI در آن زمان (که فردی به نام جی. ادگار هوور بود) شدیدا نسبت به انیشتین مضنون بود! او بر این اعتقاد بود که انیشتین یک فرد بسیار رادیکال و حتی یک کومونیست است!

34) انیشتین یک رابطه عاطفی با یک جاسوس روسیه در زمان جنگ جهانی برقرار کرد

در سال های آخر جنگ جهانی دوم، آلبرت انیشتین (که در آن زمان مجرد بود) نسبت به یکی از دانشمندان همکارش به نام "مارگاریتا کونکوا" علاقه پیدا کرد. مارگاریتا کونکوا در حقیقت یک جاسوس روسی بود که در عین حال زنی دانشمند هم بود و در زمان جنگ برای روسیه جاسوسی می کرد. البته در این زمان این زن شوهر داشت و زمانی که جنگ جهانی دوم تمام شد این زن به همراه شوهرش دوباره به کشور زادگاهشان و شهر موسکو بازگشتند. ظاهرا ماموریت کونکوا این بود که درباره "اثراتی" که برنامه های هسته ای آمریکا می تواند بر روی جهان داشته باشد تحقیق کند. روس ها به او ماموریت داده بودند که خودش را به مدیر پروژه منهتن یعنی "رابرت جی. اوپنهایمر" نزدیک کند و در باره این پروژه اطلاعاتی کسب کند. البته کونکوا خیلی در کارش در نزدیک شدن به اوپنهایمر موفق نشد!

35) هیچ کس نمی داند انیشتین در آخرین دقایق عمرش چه گفته است!

هنگامی که انیشتین در بستر مرگ قرار داشت؛ آخرین لغاتش زندگیش را به یکی از پرستارانی که در آن زمان در بالای سرش بود گفت. متاسفانه کلماتی که او در واپسین دقایق زندگیش می گفت به زبان آلمانی بیان شدند و از آن جایی که این پرستار نمی توانست به زبان آلمانی صحبت کند نفهمید که او در آخرین دقایق زندگیش چه می گوید.

36) نود و نهمین عنصر جدول تناوبی به افتخار آلبرت انیشتین، "انیشتینیم" نام دارد

به پاس تلاش هایی که انیشتین در علم شیمی و فیزیک کرد؛ یکی از عناصر جدول تناوبی را (نود و نهمین عنصر جدول تناوبی) به افتخار او، عنصر "انیشتینیم" نام نهادند. البته باید دانست که او هیچ ارتباطی با این عنصر ندارد وهیچ تلاشی برای کشف کردن این عنصر در جدول تناوبی نکرده است!

37) در طراحی چشمان شخصیت "یودا" در سری فیلم های جنگ ستارگان از طرح چشمان آلبرت انیشتین استفاده شده است

شخصیت "یودا" یکی از شخصیت های محبوب سری فیلم های جنگ ستارگان است. در طراحی این شخصیت از چهره آلبرت انیشتین استفاده شده است! در حقیقت طراحی چشمان این عروسک از روی طراحی چشمان این دانشمند برجسته الهام گرفته شده است. علت این الهام گیری در طراحی این بوده است که به نگاه یودا یک حالت هوشمندانه و آگاهانه ای داده شود.

38) انیشتین فعالیت های ضد نژادپرستانه داشت

در زمانی که انیشتین در آن زندگی می کرد در کشور آمریکا تبعیض های نژادی بسیار زیادی وجود داشت. در حقیقت در آن زمان افراد سفیدپوست نسبت به افراد رنگین پوست از حقوق بالاتری برخوردار بودند. هنگامی که انیشتین به ایالات متحده آمریکا رفت، به عضویت NAACP درآمد. NAACP مخفف کلمه (National Association for the Advancement of Colored People است که به معنی "انجمن ملی برای احقاق حق به افراد رنگین پوست" می باشد. انیشتین بعد از پیوستن به این انجمن سعی کرد تا در آن حضور فعالانه ای داشته باشد و همچنین با شجاعت و شهامت تصمیم گرفت تا بر علیه تبعیض های نژادی که در آن زمان در ایالات متحده آمریکا وجود داشت مبارزه کند.

39) او متعهد شد بخشی از درآمد حاصل از جایزه نوبلش را به عنوان هزینه قرارداد طلاق به همسر اولش بپردازد!

هنگامی که انیشتین می خواست از همسر اولش جدا شود، با او قرارداد جالبی امضا کرد! او در آن زمان انتظار داشت که در آینده ای نه چندان دور جایزه نوبل را از آن خود کند. بنابراین به او قول داد که بخش مشخصی از این جایزه را به عنوان مبلغی که قرار بود برای جدا شدن از او پرداخت کند بدهد. و سه سال بعد پیش بینی های او درست از آب درآمد و جایزه نوبل را از آن خود کرد. سپس مبلغ مورد نظر را به همسر سابقش پرداخت کرد!

40) گربه انیشتین هر بار که باران می آمد افسرده می شد!

انیشتین یک گربه ای داشت که نامش را "ببر" گذاشته بود. گربه انیشتین هر وقت باران می آمد افسرده می شود. او خیلی به این گربه علاقه داشت بنابراین هر بار که باران می آمد به دلیل اینکه گربه اش افسرده می شد خودش هم افسرده می شد. افرادی که در کنار او بودند به خاطر می آورند که به هنگام باران به کنار گربه اش می نشست و او را نوازش می کرد و می گفت: "عزیزم می دانم که مشکلت چیست ولی نمی دانم که چطور باید بارش باران را قطع کنم!"

41) انیشتین روزی در یکی از سخنرانی های تاریخیش در دانشگاه هبرو گفت: "امروز بزرگترین روز زندگی من است!"

در سال 1923، پروفسور آلبرت انیشتین به اورشلیم مسافرت کرد تا اولین سخنرانی علمی خودش را در دانشگاه هبرو در آن جا ارایه کند. او قبلا برای این دانشگاه بودجه های کمکی فرستاده بود. سخنرانی او در دانشگاه هبرو در چند مرحله انجام شد. در یکی از مراحل سخنرانی، او گفت که "فکر می کنم که امروز بزرگترین روز زندگی من است!"

42) افراد زیادی به او نامه می نوشتند و از او توصیه می خواستند

از آن جایی که انیشتین فردی بسیار مشهور بود و در زمان حیاتش تبدیل به یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ شده بود؛ بنابراین عده زیادی از افرادی که می خواستند راه او را بروند برایش نامه می فرستادند و از او درخواست می کردند تا آنها را در این راه راهنمایی کند. یک روز یک دختر کوچک از کشور آفریقای جنوبی به او نامه نوشت و در این نامه نوشت که می خواهد یک دانشمند شود و از او خواست تا توصیه ای به او بکند. او در این نامه نوشته بود که "من از دختربچه بودن دست می کشم تا یک دانشمند بزرگ شوم!" انیشتین هم در پاسخ به این نامه نوشت:" سعی کن همیشه اول خودت باشی چون در صورتی که اول خودت باشی نمی توانی دانشمند شوی!"

43) او می توانست بیشتر عمر کند!

دو روز قبل از اینکه او از دنیا برود، دکترها پیشنهاد دادند که بهتر است عمل جراحی انجام دهد. آنها گفتند که در صورتی که عمل جراحی انجام دهد می تواند مدت بیشتری زندگی کند. او با این کار مخالفت کرد چرا که بر این عقیده بود که اضافه کردن عمرش "بی مزه" است!

44) همسر انیشتین نامه های هواداران او را نگهداری می کرد

آلبرت انیشتین فردی محبوب بود و هواداران زیادی داشت. عده زیادی از هوادارانش برای او نامه می فرستادند و از آن جایی که تعداد این نامه ها خیلی زیاد بود و نگهداری این نامه ها خیلی سخت بود و خود انیشتین به دلیل مشغله زیاد فکری نمی توانست این نامه ها را نگه دارد؛ همسر پروفسور انیشتین نامه هایی را که هوادارانش برای او می فرستادند نگه داری می کرد. او همچنین به ازای هر امضایی که انیشتین می کرد 1 دلار و به ازای هر تصویری که از او می گرفتند 5 دلار دریافت می کرد. البته این پولها را برای مقاصد خیرخواهانه صرف می کردند.

45) انیشتین در زمان آلمان های نازی از یهودیان در مقابل نازی ها دفاع می کرد

انیشتین در دروانی که رژیم آلمان نازی بر کشور آلمان حکمفرمایی می کرد؛ پیوسته نامه هایی را به رئیس جمهورها، نخست وزیرها و دیگر رهبرانی سیاسی می نوشت و همیشه از آنها می خواست تا دانشمندان آلمانی-یهودی تبار که به دلایل مختلفی بیکار بودند و یا محققان آلمانی-یهودی تباری که تازه فارغ التحصیل شده بودند و هنوز جایی استخدام نشده بودند را استخدام کنند. او همچنین از یهودیان در مقابل آلمانی ها دفاع می کرد به گونه ای که نامه های او باعث شدند تا تقریبا 1000 یهودی از کشته شدن توسط رژیم نازی ها جان سالم به در ببرند.

46) زمانی نام آلبرت انیشتین در یکی از مجله های آلمان نازی در لیست "دشمنان" قرار گرفت!

یک مجله نازی که در آلمان منتشر می شد، روزگاری لیستی از افرادی که در آن زمان به نظر نازی ها دشمنان آلمانی ها بودند به چاپ رساند. جالب اینجاست که در آن زمان آلبرت انیشتین یکی یکی از افرادی بود که در این لیست قرار گرفته بود! در کنار نام آلبرت انیشتین نوشته بودند: "هنوز اعدام نشده!" حتی در این مجله برای سر آلبرت انیشتین مبلغ 5000 دلار جایزه تعیین شده بود!

47) انیشتین یک پناهجو بود!

بعد از اینکه هیتلر در آلمان قدرت را به دست گرفت؛ انیشتین احساس کرد که جانش در خطر است! بنابراین از کشور آلمان فرار کرد. او در ابتدا به کشور بلغارستان رفت و مدتی در آن جا ماند. سپس به انگلستان رفت و ارتش انگلستان از او حمایت کرد و در طول اقامتش در این کشور از او مراقبت های نظامی به عمل آمد و این مراقبت ها ادامه پیدا کرد تا زمانی که او را به آمریکا فرستادند.

[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 17:32 ] [ شکوهی ]

 

"جالب نیست که من که کتابهایی نوشتم که کتابهای مشهوری نبودند، فرد مشهوری شوم؟"

آلبرت انیشتین که در کشور آلمان در سال 1879 به دنیا آمد؛ یکی از بزرگترین و مشهورترین فیزیکدانان قرن بیستم بود و حتی می توان گفت که یکی از بزرگترین متفکران تمام قرون و اعصار به شما می رود!

او فرد بسیار مشهوری بود که در عین حال که برای نبوغش مشهور شده بود؛ برای شوخ طبعیش نیز شهرت فراوانی داشت! او یک فردی بود که می توان عبارت "بزرگتر از زندگی" را برایش بکار برد! در ادامه، 48 حقیقت را درباره این دانشمند بزرگ ارایه می کنیم:

1) همیشه موهای نامرتبی داشت!

به آلبرت انیشتین لقب دانشمند مردم را داده بودند به این دلیل که فردی بسیار متواضع بود و همچنین بسیار شوخ طبع بود. همیشه موهای شانه نکرده داشت؛ همیشه لباس هایش نامرتب بودند و هرگز جوراب نمی پوشید! حتی زمانی که در کاخ سفید با رییس جمهور وقت آمریکا (که در آن زمان روزولت بود) ملاقات کرد؛ جوراب نپوشیده بود!

2) او فکر می کرد که یک میز نامرتب نشان دهنده یک ذهن نامرتب است!

با اینکه وضعیت لباس پوشیدن مرتبی نداشت؛ ول همیشه می گفت: "میز نامرتب نشان دنده یک ذهن نامرتب است؛ در این صورت یک میز خالی نشانه چیست؟" یکی از مشهورترین تصاویر او مربوط به روز مرگ او می باشد که در این تصویر قفسه های کتاب، ژورنال های مختلف علمی و یک میز کاملا طبقه بندی شده از کتاب ها در این تصویر دیده می شود.

3) آلبرت انیشتین در زدن ویولون استعداد زیادی داشت

آلبرت انیشتین یک ویولونیست با استعداد بود. او از سن 5 سالگی زدن ویولون را شروع کرد و به کلاس های موسیقی می رفت. بعد از مدتی در سن 13 سالگی تصمیم گرفت تا برای خودش یک ویولون بخرد. ویولون او "لینا" نام داشت. او همیشه می گفت که بیشترین لذت زندگیش مربوط به زمانی می شده است که این ویولون را می زده است!

4) هیچ وقت ریاضیش ضعیف نبود

آلبرت انیشتین هنگامی که کودک بود یک دانش آموز تنبل بود! با این وجود هیچ وقت ریاضیش ضعیف نبود. البته در سن 16 سالگی، او نتوانست در امتحان ورودی مدرسه فدرال پلی تکنیک در زوریخ قبول شود اما علت این عدم قبولی این بود که در آن زمان او مشغول یادگیری زبان فرانسه بود و سال بعدی دوباره برای ورود به این موسسه امتحان داد و در نهایت قبول شد!

5) به انیشتین لقب "پدر بمب اتمی" دادند!

انیشتین که از بمب اتمی جدیدی که قرار بود توسط آلمان تولید شود می ترسید بنابراین نامه ای به رییس جمهور روزولت نوشت و از او خواست تا بر روی یک سلاح اتمی کار کند. این موضوع منجر به ایجاد پروژه منهتن شد که در نهایت به ساخت بمب اتمی منجر شد. معادله معروف او یعنی E = mc2 یکی از مهم ترین معادلاتی بود که باعث شد تا بمب اتمی ساخته شود.

6) او فکر می کرد که لیاقت رییس جمهور اسراییل شدن را ندارد!

در سال 1952 به آلبرت انیشتین پیشنهاد شد تا رییس جمهور اسراییل شود. او این پیشنهاد را رد کرد به این دلیل که فکر می کرد که لیاقت این کار را ندارد!

7) انیشتین اصلا شوهر خوبی نبود!

ازدواج انیشتین با همسرش "میلا ماریک" ازدواج موفقی نبود. او یک لیستی از قوانینش را برای اینکه در کنار هم بمانند به همسرش داد. در برخی از موارد این لیست عنوان شده بود که انیشتین دوست دارد که همسرش در حقیقت خدمتکار او شود و در عین حال به عنوان شوهر از او هیچ انتظار محبت و ابراز علاقه ای نداشته باشد! بعد از چند ماه، همسرش که از دست او خسته شده بود او را ترک کرد و پنج سال بعد هم تقاضای طلاق کرد!

8) انیشتین بعد از جدایی از همسر اولش با دخترخاله اش "السا" ازدواج کرد!

بعد از اینکه از همسر اولش جدا شد؛ با دخترخاله اش به نام السا روابط عاطفی برقرار کرد و کم کم احساس کرد که علاقه زیادی به او دارد. رابطه میان او و السا در آن زمان باعث شد تا تعداد افرادی که با انیشتین رابطه بگیرند کمتر شود و به همین دلیل هم در این فرصت او می توانست با خیال آسوده تری به کارهایش برسد!

9) او در 3 یا 4 سالگی زبان باز کرد!

انیشتین تا زمانی که 3 یا 4 ساله بود شروع به صحبت کردن نکرد! هنگامی که در این سن زبان باز کرد، اولین جملاتی که گفت، شکایت از داغ بودن سوپی بود که می خورد. وقتی که مادرش از او پرسید که به چه دلیل قبلا حرف نمی زده است؛ پاسخ داد: "چون تا حالا همه چیز سر جای خودش قرار داشت!"

10) همیشه قبل از اینکه چیزی بگوید فکر می کرد!

از زمانی که تنها 9 سال سن داشت، همیشه قبل از اینکه چیزی بگوید فکر می کرد! او همیشه سعی می کرد تا جملاتی را که می خواهد بگوید برای خودش در ذهن خودش مرتب کند و بعد از آن شروع به بیان کردن این جملات بکند.

11) انیشتین وقتی به دنیا آمد، سرش کمی بزرگتر از حد معمولی بود!

وقتی که آلبرت انیشتین به دنیا آمد، سرش نسبت کمی بزرگتر از حالت معمولی بود. همین موضوع باعث شد تا خانواده او از این موضوع کمی بترسند. البته دکتر بیمارستانی که او در آن به دنیا آمد به پدر و مادرش اطمینان داد که جای نگرانی نیست!

12) بعد از مرگش مغز او را از سرش خارج کردند

هنگامی که انیشتین مرد، فردی به نام توماس هاروی آزمایشاتی را بر روی بدن او انجام داد و مغزش را دزدید! او برای مدت چندین دهه این مغز را در آزمایشگاهی در شهر فیلادلفیا نگهداری می کرد.

13) مغز آلبرت انیشتین امروزه در موزه ماتر نگهداری می شود

هاروی در نهایت مغز انیشتین را به بیمارستان اولیه ای که در آن جا مغز انیشتین را از سرش برداشته بود برگرداند. آنها هم در نهایت موزه ماتر در شهر فیلادلفیا تنها مکانی است که در این مکان تمام مردم می توانند مغز آلبرت انیشتین را از نزدیک ببینند!

14) چشمان انیشتین نیز در آزمایشگاهی در نیویورک نگهداری می شوند!

هاروی علاوه بر برداشتن مغز انیشتین، چشمان نو را نیز برداشته بود و آنها را به عنوان هدیه به دکتر چشم انیشتین یعنی هنری آبراهامز هدیه کرد! امروزه دو چشم انیشتین در آزمایشگاه ایمنی در شهر نیویورک نگهداری می شوند!

15) او دانشمندی بسیار فراموشکار بود!

درباره اینکه انیشتین حافظه بسیار بدی داشته است نقل قول های زیادی می شود. او حتی شماره تلفن خانه اش را نیز به خاطر نمی آورد! زمانی که از او پرسیدند که چرا حتی شماره تلفن خانه اش را به خاطر نمی آورد؛ او پاسخ داد: "چرا باید چیزی را به خاطر بیاورم که می توانم آن را به آسانی با نگاه کردن به یک دفترچه تلفن داشته باشم؟"

16) انیشتین در کلاس درس شاگرد خوبی نبود!

در سن پازنده سالگی، انیشتین روزی در سر کلاس با یکی از استادانش به جر و بحث پرداخت. این موضوع باعث شد تا او را از کلاس بیرون بیندازند! او حتی زمانی که در کالج درس می خواند، استادان خودش را همیشه عصبانی می کرد. او رفتار مناسبی از خودش نشان نمی داد و به دلیل اینکه به نظرش می رسید که کلاس یک محیطی بسیار خسته کننده است؛ همیشه این خستگی خودش را به شیوه های مختلف ابراز می کرد و این موضوع باعث خشم آنها می شد.

17) او در سن 17 سالگی از تابعیت کشور آلمان خارج شد!

در سال 1896 انیشتین به همراه والدینش به ایتالیا مهاجرت کرد ولی در آن زمان به این دلیل که به سن سربازی اجباری رسیده بود؛ مجبور شد تا خودش را به دولت آلمان به عنوان یک سرباز معرفی کند تا مطابق با قوانینی که در کشور آلمان وجود دارد به خدمت سربازی برود. بنابراین برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، در سن 17 سالگی مجبور شد تا تابعیت آلمان خودش را باطل کند!

18) بعدها او دوباره تابعیت کشور آلمان را گرفت!

هنگامی که انیشتین را به عضویت آکادمی علوم پروسان پذیرفتند، او را به عنوان یکی از مقامات رسمی آن ناحیه به رسمیت شناختند. اما از آن جایی که این مقام تنها به افرادی داده می شد که دارای تابعیت کشور آلمان بودند، او مجبور شد تا شهروندی آلمانی خودش را دوباره پس بگیرد!

19) انیشتین روزگاری در یک دفتر ثبت اختراع کار می کرد!

انیشتین در دانشگاه درس معلی خواند ولی نتوانست در دانشگاه و یا مدرسه ای کار پیدا کند. در سال 1902، او تنوانست تا در یک دفتر ثبت اختراع در شهر برن کار پیدا کند. او هفت سال در این شغل باقی ماند.این شغل برای او شغلی بسیار خسته کننده بود ولی منجر شد تا زمان زیادی داشته باشد تا بر روی نظریه هایش کار کند. نظریه هایی که بعدها باعث شدند که دنیا تغییر کند!

20) سال 1905 برای انیشتین سال معجزه آسایی بود!

در سال 1905، که می توان این سال را برای انیشتین سال معجزه دانست؛ انیشتین توانست چهار مقاله علمی مختلف را که در ارتباط با نظریاتش بودند بنویسد. این مقالات در رابطه با نظریاتی بودند که او درباره نظریه نسبیت دشت و یکی از این مقالات که می توان گفت از همه آنها مهم تر یود شامل یکی از مهم ترین فورمول های انیشتین یعنی فورمول E=mc2 او بود.

21) انیشتین زمانی می خواست نظریه جدیدی را جایگزین نظریه "انفجار بزرگ" کند

او مدت زیادی بر روی نظریه ای برای آغاز جهان که جایگزین نظریه "انفجار بزرگ" شود؛ کار می کرد. نظریه او به این شکل بود که کل دنیا به جای اینکه در یک انفجار بزرگ ایجاد شده باشد؛ به صورت دایمی وجود دارد و به صورت پیوسته در حال انبساط است. البته انیشتین بعدها این نظریه خودش را رها کرد و دیگر تصمیم گرفت تا درباره آن تحقیق نکند. بنابراین مقاله ای که می خواست در این باره بنویسد هرگز نوشته نشد!

22) انیشتین اولین کسی بود که نشان داد که تمام کایتان در حال دور شدن از هم هستند!

انیشتین اولین کسی بود که معادله ای را که نشان می دهد که کل کاینات در حال انبساط می باشد به جهانیان ارایه کرد. جالب اینجاست که در ابتدا فکر می کرد که این معادله اشتباه است! اما سال ها بعد، تلکسوپ هابل ثابت کرد که نظریه نسبیت انیشتین کاملا درست است! و اینکه انیشتین فکر می کرد که در این رابطه اشتباه کرده است؛ اشتباه بود!!!

23) اکثر موفقیت های انیشتین از نظریه پردازی هایی بود که در ذهنش آنها را ایجاد کرده بود!

بخش زیادی از موفقیت هایی که انیشتین در حوزه علم بدست آورده بود در حقیقت مرتبط با نظریه پردازی هایی می شد که او اکثر این نظریات را در مغزش ساخته و پرداخته کرده بود! نظریه نسبیت او نیز مانند دیگر کارهای او ساخته و پرداخته ذهن وسیع او بود!

24) انیشتین یک یخچال جدید و بدون نیاز به الکتریسیته نیز اختراع کرده بود!

انیشتین و همکارش لیو اسلیزاد روزی یک یخچالی اختراع کردند که هیچ کدام از اعضای آن متحرک نبودند! این یخچال حتی نیازمند استفاده از الکتریسیته هم نبود! البته این یخچال هرگز به صنعت راه پیدا نکرد و علت اصلی این موضوع هم اختراج "فرون" بود.

[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 16:57 ] [ شکوهی ]

 

14) ذهن نیمه هوشیار همه چیز را جدی می پندارد!

هنگامی که شما یک فیلم ترسناک نگاه می کنید؛ می دانید که آن چیزی که مشاهده می کنید جدی نیست. اما چرا وقتی که صحنه ای بسیار ترسناک می بینید ناخودآگاه از صندلیتان می پرید؟ علت این است که ذهن نیمه هوشیار شما همه چیز را جدی می گیرد! بنابراین وقتی که یک صحنه ترسناک را می بینید ذهن نیمه هوشیار شما این صحنه را جدی درنظر می گیرد و در نتیجه شما می ترسید! دقیقا به همین دلیل است که هنگامی که یک تصویر فوتوشاپ شده ای را می بینید (به اینکه می دانید که در این تصویر از فوتوشاپ استفاده شده است) باز هم تعجب می کنید! به این دلیل که ذهن نیمه هوشیار شما حقیقتا باور می کند که این صحنه واقعی است بنابراین احساس تعجب به شما داده می شود!

15) اکثر اعتقادات و تفکراتی که نسبت به دنیا داریم مربوط به ذهن نیمه هوشیار ما می شوند!

تحقیقاتی که روان شناسان در این زمینه انجام داده اند ثابت کرده است که اکثر اعتقاداتی و باورهایی که ما انسان ها نسبت به دنیای اطرافمان داریم؛ مربوط به بخش نیمه هوشیار ذهنمان می شود. روان شناسان می گویند که این بخش نیمه هوشیار از مغز ما بیشتر در سنین 2 تا 7 سالگی شگل می گیرد. در این دوران بخش زیادی از یادگیری انسان ها مربوط به ذهن نیمه هوشیارشان می شود. در حقیقت در همین زمان است که دیدگاهی که انسان ها بعدها نسبت به دنیا خواهند داشت شکل می گیرد. مغز آنها در این مرحله اطلاعات مورد نظر را "دانلود" می کند و آنها را در بخش نیمه هوشیار خودش ذخیره می کند و این اطلاعات بعدها باعث می شوند که اعتقادات پایه ای و باورها و طرز فکر آنها ( مربوط به ذهن نیمه هوشیار آنها است) در مغزشان تثبیت شود.

16) "جیم موریسون" اعتقاد داشت که کشف کردن ذهن نیمه آگاه انسان دروازه ای به سوی توانایی های شگفت انگیز انسان می باشد

روان شناسان زیادی بر این باور بودند ( و هستند!) که کشف کردن چگونگی طرز کار ذهن نیمه آگاه انسان می تواند قدم بزرگی در جهت کشف کردن توانایی هایی باشد که مغز انسان ها دارند. یکی از این روان شناسان، فردی به نام جیمز موریسون بود. او فکر می کرد که در صورتی که ما انسان ها بتوانیم کشف کنیم که سیستم ذهن نیمه آگاهمان چگونه کار می کند می توانیم انتظار داشته باشیم که کلید کشف بسیاری از توانایی هایی را که انسان دارد بدست آوریم. او همچنین بر این باور بود که یکی از دلایلی که ذهن نیمه آگاه انسان برای او مجهول است این است که توانایی های بی پایان بشر در آن نهفته است.

17) 15 دقیقه قبل از خوابیدن زمانی است که تونل ارتباطی میان ذهن نیمه آگاه و ذهن آگاه باز می شود

زمانی که شما به رختخواب می روید (البته در صورتی که مدتی طول بکشد تا خوابتان ببرد!) تقریبا 15 دقیقه قبل از اینکه کاملا به خواب بروید، زمانی است که در این زمان هم جسم شما و هم ذهن شما شروع به آرام شدن می کند. در این زمان است که عضلات شما شروع به شل شدن می کنند و بدن شما به یک حالت ریلکسیشن می رشد. در این زمان است که مغز شما شروع به تولید کردن امواج آلفا می کند. در این مجال 15 دقیقه ای که شما میان خواب و بیداری قرار گرفته اید؛ بین 7 تا 14 موج الکتریکی در ثانیه در مغز شما ایجاد می شود. این موج های الکتریکی در حقیقت تونلی هستند که ذهن هوشیار و ذهن نیمه هوشیار شما برای اینکه با هم ارتباط برقرار کنند ایجاد می کنند!

18) تنفس تحت کنترل ذهن نیمه آگاه قرار دارد

دم و بازدم کردن شما کارهایی است که تحت کنترل بخش نیمه هوشیار ذهن شما قرار دارد. شما هر بار که می خواهید نفس بکشید فکر نمی کنید! هیچ وقت فراموش نمی کنید که نفس بکشید! بلکه به طور طبیعی این کار را انجام می دهید. محققانی که درباره ذهن نیمه هوشیار تحقیق می کنند می گویند که نفس کشیدن یکی از پل های ارتباطی میان ذهن نیمه هوشیار و ذهن هوشیار برای شما می باشد. هنگامی که شما سعی کنید که نفس کشیدن را درون ذهن هوشیار خودتان بیاورید؛ می توانید نسبت به بخش های دیگر وجودتان هوشیاری بیشتری پیدا کنید. همین موضوع باعث می شود که به یک آگاهی مخصوصی از خودتان برسید و همین موضوع هم باعث می شود که وارد دنیای شگفت انگیز "مدیتیشن" شوید.

19) ذهن نیمه هوشیار شما دوست دارد که آن را تنها بگذارید!

ذهن نیمه هوشیار ما به گونه ای است که تمایل به این دارد که ذهن هوشیار در آن دخالتی نداشته باشد! به همین دلیل است که هنگامی که خواب هستید به بهترین شکل ممکن عمل می کند! چون در این حالت شما اصلا هوشیار نیستید! تا کنون متوجه این موضوع شده اید که بسیاری از ایده های جدید و جالب و یا راه حل ها درباره مسئله هایی که سال هاست به آنها فکر می کنید هنگامی به ذهن شما می رسند که یا در حال تماشای تلویزیون هستید یا در حال دوش گرفتن هستید یا در اتوبوس نشسته اید و یا پیاده روی می کنید؟ علت این موضوع این است که در این زمان ها هوشیاری شما نسبت به زمان های دیگر کمتر است بنابراین ذهن نیمه هوشیار شما فعالیت بیشتری دارد.

20) این ذهن نیمه هوشیار شماست که خط مشی زندگی شما را تعیین می کند!

در سال های اخیر دانشمندان بیشتر و بیشتر به اهمیتی که ذهن نیمه هوشیار در زندگی انسان ها دارد واقف شده اند و آنها فکر می کنند که اهمیت ذهن نیمه هوشیار را باید بسیار بیشتر از آن چیزی که در گذشته می پنداشتیم جدی گرفت. تحقیقات جدیدی که دانشمندان در زمینه تاثیراتی که ذهن نیمه آگاه انسان ها بر روی روان شناسی فردی و اجتماعی آنها دارد انجام داده اند به این نتیجه رسیده است که تنها ژن های ما نیستند که بر روی ویژگی هایی که ما داریم تاثیر می گذارند! در حقیقت مطالعات نشان داده است که تنها ژن های ما نیستند که تعیین کننده کسی که هستیم می باشند. بلکه ژن های ما در حقیقت توسط بخش نیمه هوشیار ذهنمان کنترل می شوند و این ذهن نیمه هوشیار حتی ممکن است این ژن ها را دستکاری هم بکند! این موضوع بدان معنی است که در صورتی که ما بتوانیم ذهن نیمه هوشیار خودمان را کنترل کنیم حتی می توانیم فرد بهتری هم باشیم!

21) مثبت بودن و مثبت اندیشیدن بیشتر از آن که به ژن های ما وابسته باشد بستگی به خود ما دارد!

دکتر بروس لیپتون، استاد دانشگاه استنفورد بر این عقیده است که بدون توجه به اینکه ما چگونه ژنی داریم؛ فیلتر کردن افکاری که داریم به شیوه مثبت تر به ما کمک می کند تا یک زندگی با کیفیت بالاتر و سالم تری داشته باشیم بدون توجه به اینکه ساختمان ژنتیکی ما به چه صورتی باشد! او ب این عقیده است که داشتن نگرش مثبت نسبت به زندگی، داشتن احساسات مثبت نسبت به زندگی و همچنین فرستادن این افکار و احساسات مثبت به بخش هایی از ذهن که در رده ذهن نیمه هوشیار ما قرار می گیرند می تواند یکی از بهترین کارهایی باشد که ما می توانیم برای داشتن یک زندگی سالم و مثبت این کار را انجام دهیم.

22) سرعت کار ذهن نیمه هوشیار شما بسیار بیشتر از ذهن هوشیار شماست

ذهن نیمه هوشیار شما نسبت به ذهن هوشیار شما بسیار سریعتر عمل می کند. مطالعاتی که در سال های دهه 1970 انجام شده اند نشان می دهند که مغز ما انسان ها به گونه ای آفریده شده است که در زمانی تقریبا برابر با یک سوم ثانیه خودش را برای انجام دادن کارها آماده می کند (یعنی حدودا یک سوم ثانیه طول می کشد که ما آگاهانه تصمیم بگیریم که عکس العملی انجام دهیم) این در صورتی است که قبل از اینکه ما چنین تصمیمی را برای خودمان گرفته باشیم؛ در حقیقت ذهن نیمه هوشیار ما این تصمیم را برای ما گرفته است! به عبارت دیگر ذهن نیمه هوشیار ما بسیار سریعتر از ذهن هوشیار ما حرکت می کند.

23) ذهن نیمه هوشیار شما همیشه بیدار است!

ذهن نیمه هوشیار شما همیشه بیدار است و همیشه در حال کار کردن بر روی کنترل کردن ارگان های مختلف و عملکردهای مختلف بدن است. حتی در زمانی که ذهن هوشیار شما به خواب می رود، ذهن نیمه هوشیار شما همیشه سعی می کند تا افکار مناسب را برای فرستادن به ذهن هوشیار انتخاب کند، هنوز هم می شنود و هنوز هم پردازش می کند! از این رو گوش دادن به موسیقی در حین اینکه خواب هستید (و یا زمانی که می خواهید بخوابید) و گفتن حرف های مثبت به خودتان قبل از خوابیدن و یا بعد از اینکه بیدار شوید؛ همگی ها می توانند برای ذهن نیمه هوشیارتان مفید باشند!

24) استفاده از ذهن نیمه هوشیار مخصوصا برای ورزشکاران بسیار مفید است!

یکی از کاربردهای بسیار مفیدی که استفاده کردن از ذهن نیمه هوشیار می تواند داشته باشد؛ کاربرد آن برای ورزشکاران می باشد. به این دلیل که آنها برای اینکه بتوانند بر روی کارهایی که انجام می دهند تمرکز داشته باشند نیاز دارند تا حتما مغزشان را تحت کنترل خودشان درآورند تا بتوانند در مرحله بعدی بدنشان را نیز تحت کنترل درآورند. اولین روان شناسی که تصمیم گرفت تا استفاده از نیروی ذهن نیمه هوشیار را به ورزشکاران یاد دهد، فردی به نام "ریچارد سوین" بود که خودش یک روان شناس ورزشی بود و در بازی های المپیک سال 1972 برای اولین بار تصمیم گرفت تا استفاده از ذهن نیمه هوشیار را به عنوان بخشی از تمرین هایی که این ورزشکاران برای المپیک انجام می دادند درآورد. او برای این کار اسکی بازانی را که از تپه به پایین می آمدند مورد مطالعه قرار داد و متوجه شد که هنگامی که از آنها می خواهد که با استفاده از قدرت تخیلشان اسکی بازری را تصور کنند؛ سیگنال های الکتریکی از مغزشان بسیار شبیه به سیگنال های الکتریکی مربوط به افرادی بود که حقیقتا اسکی می کردند!

25) "تمرینات فکری با وزنه" با استفاده از ذهن نیمه هوشیار توانست به عضلانی تر شدن بدن تمرین کنندگان کمک کند!

یک مطالعه دیگر که در زمینه استفاده از ذهن نیمه هوشیار برای ورزشکاران بود توسط "گانگ یی" که یک روان شناس ورزشی بود انجام گرفت. این "تمرین فکری با وزنه" را با افراد مورد آزمایش به مدت چند هفته انجام داد. در این تمرین آنها تنها تصور می کردند که دارند وزنه برداری می کنند! بعد از این چند هفته داوطلبانی که این کار را انجام داده بودند 13.5 درصد عضلانی تر شده بودند!

26) "سالوادور دالی" به پنجره میان خواب و رویا توجه ویژه ای داشت!

"سالوادور دالی" یکی از افرادی بود که اعتقاد و توجه زیادی به چیزی که آن را "پنجره میان خواب و بیداری" نامیده بود توجه داشت. در حقیقت در همین حالت بین خواب و بیداری بود که او توانسته بود تا برخی از معروف ترین نقاشی های خودش را بکشد. روشی که او از این روش برای کشیدن نقاشی هایش استفاده می کرد به این صورت بود که در ابتدا یک بشقاب را بر روی زمین می گذاشت و یک قاشق را در این بشقاب قرار می داد و قاشق را با دست می گرفت. سپس در صورتی که بر روی صندلی نشسته بود سعی می کرد تا بدنش را ریلکس کند و به فاز رویا وارد شود. لحظه ای که خوابش می برد، قاشق از دستانش می افتاد و با بقشاب برخورد می کرد و با صدای این برخورد او از خواب بیدار می شد در حالی که می توانست به یاد بیاورد که چه چیزی در ذهن نیمه آگاهش گذشته است!!!!

27) امواج ذهن نیمه هوشیار قابلیت انتقال دارند!

در مطالعه ای به نام "مطالعه عشق" دو زوج جوان را در اتاق های مجزا می نشاندند که با دیوارهای آهنی از هم جدا شده بود. هدف این بود که آنها ببینند که آیا این دو زوج جوان می توانند امواج ذهن نیمه هوشیار عاشقشان را به هم انتقال دهند؟ مغز هر دوی آنها را به دستگاه های EEG وصل می کردند و جالب اینجا بود که نتیجه این تحقیق ثابت کرد که آنها می توانستند بدون توجه به فاصله و موانعی که از نظر فیزیکی سر راهشان قرار داشت؛ امواج مغزی مربوط به ذهن نیمه هوشیارشان را به سوی هم بفرستند! پس افرادی که در نزدیکی شما قرار دارند می توانند امواج ذهن نیمه هوشیار را از شما دریافت کنند!

[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 16:28 ] [ شکوهی ]

 

ذهن نیمه هوشیار انسان بسیار پیچیده است. مذهبیون، فلاسفه، متفکران بزرگ، محققان، دانشمندان، روان شناسان و بسیاری از افراد دیگر سعی می کنند تا رازهای پیچیده ای را که درون ذهن نیمه هوشیارما وجود دارد کشف کنند. البته با اینکه ما در این باره اطلاعات زیادی داریم؛ ولی با این وجود هنوز هم بخش های رازآلوده زیادی وجود دارند که برای محققان کشف نشده باقی مانده اند. ذهن نیمه هوشیار ما انسان ها قبل از ذهن هوشیار ما تصمیم گیری می کند. بنابراین تحقیق کردن درباره ذهن نیمه هوشیار و اثراتی که بر روی ذهن هوشیار مان دارد موضوعی بسیار مهم است که به ما کمک می کند تا درک بهتری از هویت انسانی خودمان داشته باشید. در این مطلب قصد داریم تا 27 حقیقت شگفت انگیز را درباره ذهن نیمه هوشیار انسان برای شما ارایه کنیم.

1) ذهن نیمه هوشیار انسان بسیار گسترده تر از آن چیزی است که فکرش را می کردیم!

مغز ما انسان ها دارای 90 میلیون سلول عصبی است که بوسیله تریلیون ها ارتباط که نام آنها "سیناپس" است به هم مرتبط شده اند. ولی مغز ما انسان ها حقیقتا چقدر قدرتمند است؟ دانشمندان بر این باورند که توان مغز انسان به اندازه ای است که می تواند تمام اطلاعاتی را که از سال 2007 تا کنون در اینترنت ذخیره شده است را در خودش حفظ کند! ممکن است این موضوع به نظر شما هیجان انگیز به نظر برسد چون ممکن است با خودتان بگویید چطور ممکن است مغز من به این اندازه توانایی داشته باشد در صورتی که حتی فراموش کردم که دیشب چه چیزی خوردم؟ پاسخ این چالشی که در ذهن شما بوجود آمده است این است: ذهن نیمه هوشیار ما انسان ها خیلی گسترده تر از آن چیزی است که فکرش را می کردیم! در حقیقت این موضوع نشان می دهد که ما هی چیزی درباره بخش ناهوشیار مغزمان نمی دانیم!

2) ذهن نیمه هوشیار شما کنترل کننده 95 درصد از بخش حافظه مغزتان است!

شما تنها از 5 درصد بخش حافظه مغزتان استفاده می کنید. این موضوع بدین معنی است که ذهن نیمه هوشیار شما کنترل کننده 95 درصد بقیه حافظه شما می باشد! جالب اینجاست که با اینکه شما چیزی در این باره نمی دانید؛ ولی ذهن نیمه هوشیار شما چه ذهن هوشیار تان بداند و چه نداند، همواره در حال فعالیت کردن است!

3) شما روزانه بدون اینکه بخواهید از ذهن ناهوشیارتان استفاده می کنید.

برای اینکه دقیق تر بفهمید که ذهن نیمه هوشیار چگونه کار می کند، به این مثال توجه کنید: هنگامی که شما با رایانه خود در حال تایپ کردن هستید؛ سعی کنید تا از ذهن هوشیار خودتان استفاده کنید و سعی کنید تا مشخص کنید که هرکدام از حروفی که در حال تایپ کردن آن هستید کدام است. (به عنوان مثال در صورتی که می خواهید کلمه "ذهن" را بنویسید؛ سعی کنید قبل از اینکه دستتان به سمت صفحه کلید برود، برای خودتان مشخص کنید که حرف "ذ"، "ه" و "ن" هرکدام در کدام بخش از صفحه کلید هستند!) در صورتی که چنین کاری انجام دهید متوجه خواهید شد که زمان بسیار زیادی از شما می برد و بسیار خسته کننده است! اکنون دوباره کلمه "ذهن" را بدون توجه کردن به اینکه هرکدام از این کلمات کجا قرار دارد بنویسید. اگر خوب دقت کنید می بینید که شما بدون اینکه توجهی به جایگاهی که هیچ کدام از این حروف در آن قرار دارند کرده باشید توانسته اید تا به سرعت کلمه "ذهن" را تایپ کنید. این دقیقا همان قدرت ذهن نیمه هوشیار است!

4) همه چیز در ذهن نیمه هوشیار شما ثبت می شود!

ذهن نیمه هوشیار شما دقیقا مانند یک بانک اطلاعاتی عمل می کند که تقریبا "همه چیز" را در خودش ذخیره می کند. در حقیقت تقریبا تمام چیزهایی که برای شما اتفاق افتاده است از همان ابتدا در ذهن شما ذخیره شده است و ذخیره شده است و ذخیره شده است! هنگامی که انسان ها به سن 21 سالگی می رسند، میزان اطلاعاتی که به طور متوسط در ذهنشان ذخیره می شود بسیار زیاد می شود که چیزی تقریبا برابر با 100 برابر حجم کل اطلاعاتی است که در دایره المعارف بریتانیکا وجود دارد! (دایره المعارف بریتانیکا دارای 32 جلد است؛ 32640 صفحه دارد و 40.5 میلیون عنوان را پوشش می دهد!)

5) ذهن نیمه هوشیار شما مانند بخش زیرین تکه شناور بر روی آب است.

بهترین روشی که شما می توانید با استفاده از این روش درکی از شیوه کارکرد ذهن هوشیار و ذهن نیمه هوشیارتان داشته باشید این است که آن را به صورت یک تکه یخی درنظر بگیرید که بر روی سطح آب شناور است. اکنون بخش هوشیار ذهن شما را می تواند به صورت بخشی از یخ که در بالای سطح آب قرار دارد درنظر گرفت و بخش نیمه هوشیار ذهن را می توان به صورت بخش بزرگی که زیر آب قرار دارد درنظر گرفت. همانطور که بخشی از یک تکه یخی که در روی اب است نسبت به بخشی که در زیر آب قرار دارد بسیار کوچکتر است؛ بخش ذهن هوشیار ما نیز نسبت به ذهن نیمه هوشیار ما بسیار کوچکتر است. البته این بخش هوشیار ذهن شماست که دانه افکاری را که بعدا رشد می کنند در مزرعه ذهن نیمه هوشیار شما می کارد! به همین دلیل است که قدرت تفکر مثبت برای شما بسیار مهم است!

6) کلید پرورش ذهن نیمه هوشیار، تکرار است.

ذهن هوشیار شما دستور می دهد و ذهن نیمه هوشیار شما از این دستورات اطاعت می کند. در این جاست که قانون جذب به میدان می آید. در صورتی که شما دستورات مثبت را با ذهن هوشیارتان به ذهن نیمه هوشیارتان بدهید (و در صورتی که این دستورات مثبت را مرتبا تکرار کنید) ذهن هوشیار شما ممکن است آن را باور نکند! اما اطمینان داشته باشید که ذهن نیمه هوشیار شما آن را "می شنود"!!! و تمام تلاشش را می کند تا به آن سمت حرکت کند!

7) برای ذهن نیمه هوشیار شما اصلا زمان مفهومی ندارد!

ذهن نیمه هوشیار شما اصلا زمان نمی شناسد. به عبارت دیگر، اصلا گذشته و آینده برای ذهن نیمه هوشیار شما مفهومی ندارد و تنها چیزی که بر روی آن تمرکز می کند "اکنون" است. بنابراین در صورتی که شما کاری کنید که ذهن هوشیار شما هم بر روی همین زمان "اکنون" متمرکز شوند؛ می توانید باعث شوید که زمان ذهن نیمه هوشیار و ذهن هوشیارتان با هم تطبیق پیدا کنند بنابراین به این شیوه می توانید کاری کنید که میزان استفاده تان از ذهن نیمه هوشیارتان بیشتر شود. بنابراین سعی کنید تا به جای اینکه بر روی چیزهایی تمرکز کنید که در گذشته آنها را می خواسته اید؛ بر روی چیزهایی تمرکز کنید که "اکنون" می خواهید!

8) LSD به بالا بردن توانایی های زبانی مغز کمک می کند.

تحقیقاتی که روان شناسان انجام داده اند نشان می دهد که استفاده کردن از داروی ال اس دی (LSD) که نام شیمیایی آن لایزرژیک اسید دی اتیل آمید می باشد؛ می تواند باعث شود که مغز شما توانایی های زبانی بالاتری داشته باشد. با مصرف کردن این ماده مغز شما می تواند توانایی های لغتی بیشتر داشته باشد و در نتیجه هم بخش هوشیار و هم بخش نیمه هوشیار مغز شما عمکلرد بهتری خواهند داشت. وقتی که شما از این ماده استفاده می کنید توانایی شما در دسترسی پیدا کردن به کلمات بیشتر می شود.

9) دانشمندان بر این باورند که LSD تا حدودی می تواند برخی از ایده هایی که در ذهن نیمه هوشیار هستند را به ذهن هوشیار بیاورد.

یافته های جدید دانشمندان نشان می دهند که استفاده کردن از داروهای LSD منجر می شود که برخی از ایده هایی که در ذهن نیمه هوشیار ما هستند به ذهن هوشیار انتقال پیدا کنند یا حداقل تا حدودی به ذهن هوشیار نزدیکتر شوند. دانشمندان می گویند که که استفاده از این مواد می تواند باعث شود که مرزی که میان ذهن هوشیار و ذهن نیمه هوشیار در مغز وجود دارد با این افکار پر شود. بنابراین مصرف کردن این دارو می تواند منجر به این شود که میزان هوشیاری ذهن انسان تغییر پیدا کند و در نتیجه مغز انسان به شیوه ای که قبلا ممکن نبوده است بتواند با ذهن نیمه هوشیار ارتباط برقرار کند.

10) ذهن نیمه هوشیار ما مانند یک فیلتر برای اطلاعات وارد شده به مغز عمل می کند.

بر اساس تحقیقاتی که دانشمندانی که در زمینه علوم عصب شناسی کار می کنند، مغز انسان ها به گونه ای ساخته شده است که اطلاعات در هر یک ثانیه آن را بمباران می کنند. به عبارت دیگر، حدود 2 میلیون بیت داده در هر ثانیه (به طور متوسط) مغز ما انسان ها را بمباران می کنند. فیلتر کردن این اطلاعات یکی از وظایف مهمی است که بخش نیمه هوشیار ذهن ما بر عهده دارد. در حقیقت وظیفه ذهن نیمه هوشیار ماست که برخی از این اطلاعات را گزینش کند و آنها را به ذهن هوشیار ما برساند. در غیر این صورت، ممکن است به دلیل هجوم بیش از حد اطلاعاتی که به ذهن هوشیار ما وارد می شود ما دچار سردرگمی شویم چون بخش هوشیار مغز انسان توانایی رویارویی با چنین حجم عظیمی از اطلاعات را ندارد!

11) بخش مربوط به ذهن نیمه هوشیار مغز برای پردازش کردن اطلاعات، آنها را به هفت گروه تقسیم می کند.

همانطور که بین شد ذهن نیمه هوشیار ما انسان ها وظیفه دارد تا از میان این سیل عظیمی از اطلاعات به به مغزمان جاری می شوند اطلاعاتی را که مناسب است انتخاب کند و آنها را به ذهن هوشیار ببرد. البته پردازش کردن این میزان اطلاعات آن هم در زمانی بسیار کم (حتی کمتر از ثانیه) وقتی که به صورت پیوسته انجام شود کار بسیار دشواری است. بنابراین بخش مربوط به ذهن نیمه هوشیار ما در مغز، معمولا برای اینکه این کار را راحت تر انجام دهد تمام اطلاعات موجود را به هفت گروه مختلف تقسیم بندی می کند و سعی می کند تا از طریق این هفت گروه کار پردازش اطلاعات را انجام دهد. انجام دادن این کار بسیار آسان تر از زمانی است که ذهن نیمه هوشیار بخواهد یک رشته طولانی از اطلاعاتی را که از بیرون می رسند مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

12) ذهن نیمه هوشیار از طریق تصاویر، احساسات و رویاها با ذهن هوشیار ارتباط برقرار می کند.

وقتی که ذهن نیمه هوشیار با طبقه بندی کردن اطلاعات به این هفت گروه اطلاعات مورد نظر را دریافت کرد؛ زمان آن می رسد که این اطلاعات را از طریق تصاویر، احساسات و رویاها به ذهن هوشیار انتقال دهد. بنابراین می توان گفت که پارامترهای فوق در حقیقت مانند زبانی هستند که ذهن هوشیار می تواند از طریق این زبان با ذهن نیمه هوشیار ارتباط برقرار کند. این شیوه برقراری تنها از طریق نمایش ها و تصاویر است و زبان ارتباطی میان ذهن نیمه هوشیار و ذهن هوشیار به گونه ای است که در این زبان حتی از یک کلمه هم استفاده نمی شود!

13) ارزش یک تصویر با ارزش هزار کلمه برابری می کند.

همانطور که بیان شد، هرکدام از اطلاعاتی را که ذهن نیمه هوشیار انتخاب می کند از طریقی به ذهن هوشیار انتقال می دهد که در آن هیچ کلمه ای گفته نمی شود. پس ذهن نیمه هوشیار در حقیقت از طریق "زبان تصاویر" و "زبان احساسات" اطلاعات مورد نظر را به ذهن هوشیار می رساند. ذهن نیمه هوشیار به صورت تصویری چیزی را که می خواهد به ذهن هوشیار بگوید می گوید ولی همچنین از برخی از شیوه های دیگر نیز استفاده می کند. به عنوان مثال برخی اوقات ممکن است علاوه بر تصاویر، از رویا نیز استفاده شود و یا اینکه ممکن است این اطلاعات از طریق موسیقی هایی که شما نمی دانید از کجا می آیند به ذهن هوشیار شما انتقال پیدا کنند.

[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 16:13 ] [ شکوهی ]

18) فردی که دروغ می گوید نسبت به فردی که راست می گوید محتمل تر است که وسط داستان آن را تغییر دهد!

تحقیقات نشان داده است که به طور کلی افرادی که دروغ می گویند احتمال بیشتری دارد که آن را تغییر دهند! به عنوان مثال در صورتی که فردی به شما گفت: "من روز سه شنبه با آنها ملاقات کردم...نه صبر کن.... دوشنبه بود....!" احتمال اینکه این فرد به شما دروغ می گوید زیاد است! (البته صد در صد نیست!!!)

19) دروغگوها معمولا جزئیات زیادی مربوط به داستانشان را برای شما بازگو نمی کنند

تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است نشان می دهد که احتمال اینکه دروغگوها جزئیات کارهایی که در داستانشان انجام داده اند (مثلا جزئیات مکالماتی که داشته اند و مواردی مانند آن) را برای شما بیان کنند خیلی کم است. به عنوان مثال معمولا یک دروغگو چنین جمله ای را بدون اینکه توضیحاتی درباره جزئیات اتفاقاتی که افتاده است بدهد؛ بکار می برد: "او به من گفت که می خواهد مرا اخراج کند!"

20) معمولا برخی از حرکات بسیار ظریف چهره ما انسان ها می تواند نشان دهنده احساسات حقیقی ما باشد

روان شناسانی که در این زمینه کار می کنند بر این باورند که احساسات برخی از انسان ها را می توان در حرکت های ظریفی که در چهره شان ایجاد می شود مشاهده کرد. برخی از روان شناسانی که در این زمینه تخصص دارند می توانند این حرکات ظریف چهره را مورد بررسی قرار دهند و حتی از این تشخیصشان کمک بگیرند تا بررسی کنند که آیا فرد مورد نظر دروغ می گوید یا خیر. به عنوان مثال، قبل از اینکه "مایکل وایت" را به جرم قتل همسرش در سال 2005 دستگیر کنند، او ویدیوهایی را برای تمام کشور (که در آن زمان فکر می کردند که همسرش مفقود شده است و کسی باور نمی کرد که او ممکن است همسرش را به قتل رسانده باشد) به اشتراک می گذاشت که در این ویدیوها با لحنی ناراحت و احساسی از همه تقاضا می کرد که به او کمک کنند تا همسرش را پیدا کنند. بعدها وقتی که او دستگیر شد، در آزمایشگاه روانشناسی دانشگاه دالیهوس فیلم هایی که پر کرده بود به دقت مورد بررسی قرار گرفتند و روان شناسان گفتند که در این ویدیوها به راحتی می توانستند آثار خشم و تنفر را در چهره اش ببینند (که البته اکثر مردمان عادی نمی توانستند چنین آثاری را در این فیلم ها در چهره او ببینند!)

21) دانشمندان می گویند استفاده از دروغ سنج ها برای سنجش دروغ کار مناسبی نیست!

بسیاری از افراد فکر می کنند که یکی از بهترین روش ها برای تشخیص دادن اینکه چه کسی دروغ می گوید و چه کسی راست می گوید این است که از دروغ سنج استفاده کنیم. در صورتی که روان شناسان می گویند استفاده از این روش مناسب نیست. آنها می گویند که به دلیل ماهیت طبیعی فریب، هیچ روش مناسبی وجود ندارد که بتوانیم با استفاده از آنها تشخیص دهیم که فردی دروغ می گوید یا خیر! علت این موضوع هم این است که هیچ واکنش یکسانی نسبت به دروغ گفتن در تمام انسان ها وجود ندارد!

22) برای تشخیص اینکه آیا فرد دروغ می گوید یا خیر، باید از یک مجموعه ای از پارامترها کمک گرفت!

روان شناسان بر این باورند که مجموعه ای از پارامترهایی مانند حالت چهره، نوع نگاه کردن، زبان بدن و الگوی گفتاری افراد می تواند به افراد کمک کند که بفهمند که آیا فرد مورد نظر دروغ می گوید یا خیر. دانشمندان هم اکنون در حال کار کردن بر روی نرم افزاری هستند که بتواند حالات چهره را تجزیه و تحلیل کند و تشخیص دهد که چه زمانی افرا دروغ می گویند.

23) افرادی که به صدای دروغ گوش می دهند نسبت به افرادی که فرد دروغگو را می بینند بیشتر احتمال دارد که دروغ را تشخیص دهند

تحقیقات نشان داده است که افرادی که به صدای دروغگوها گوش می دهند احتمال بیشتری دارد که صداهایی را که "عصبی تر" هستند تشخیص دهند و همین موضوع باعث می شود که راحت تر می توانند تشخیص دهند که آیا فردی دروغ می گوید یا خیر!

24) حرکت لب ها دروغ نمی گوید!

تحقیقات نشان داده است که افرادی که در جستجوی نشانه های دروغگویی در زبان بدن افراد هستند در صورتی که به لب های این افراد نگاه کنند بهتر می توانند تشخیص دهند که آیا این افراد دروغ می گویند یا خیر. بنابراین در صورتی که دیدید فردی که با شما حرف می زند لب هایش را زیاد به هم فشار می دهد احتمال اینکه این فرد به شما دروغ می گوید زیاد است!

25) زمان پاسخ دادن به سوالات شما در افرادی که دروغ می گویند بیشتر است!

تحقیقات نشان داده است که زمان پاسخ دادن به سوالات در افرادی که دروغ می گویند نسبت به افرادی که راست می گویند بیشتر است. علت این موضوع ممکن است این باشد که آنها برای آماده شدن نیازمند زمان بیشتری هستند.

26) افرادی که دروغ می گویند معمولا از دستانشان استفاده نمی کنند

تحقیقاتی که در زمینه زبان بدنی افرادی که دروغ می گویند انجام شده است نشان می دهد که افرادی که دروغ می گویند به هنگام دروغ گفتن از دستانشان کمتر استفاده می کنند!

27) افرادی که دروغ می گویند معمولا از ضمایر اول شخص استفاده نمی کنند!

روان شناسان می گویند معمولا افرادی که دروغ می گویند برای اینکه از نظر روانی خودشان را از دروغ هایی که می خواهند بگویند دور نگه دارند معمولا از ضمایر اول شخص استفاده نمی کنند.

28) احتمال اینکه افراد دروغگو از کلمات منفی استفاده کنند بیشتر است

تحقیقات نشان داده است که احتمال اینکه افرادی که دارند دروغ می گویند از کلمات منفی مانند "بی ارزش"، "بازنده"، "غمگین" و کلماتی مانند آنها به هنگام دروغ گفتن استفاده کنند خیلی زیاد است. روان شناسانی که در این رابطه تحقیق می کنند می گویند که دروغگوها میزان افسردگی بالاتری نسبت به افراد معمولی دارند و همین موضوع باعث می شود که معمولا نسبت به دروغ هایی که می گویند احساس ناراحتی کنند و به همین دلیل است که از این کلمات منفی استفاده می کنند.

29) افراد دروغگو از کلمات نفی کننده نیز استفاده نمی کنند

تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است نشان می دهد که احتمال اینکه افرادی که دارند دروغ می گویند از کلمات نفی کننده مانند نه، هیچ کدام، هیچ کس، هیچ یک، مگر و کلماتی مانند آن استفاده کنند. نیز کمتر است. علت این موضوع این است که این کلمات معمولا تفکیک کننده کارهایی که آنها انجام داده اند نسبت به کارهایی که انجام نداده اند می باشد!

30) نرم افزاری وجود دارد که با دقت 67 درصد می تواند تشخیص دهد که ایا فرد دروغ می گوید یا خیر

همان طور که اشاره شد یک نرم افزار کامپیوتری وجود دارد که می تواند مشخص کند که چه زمانی یک فرد دروغ می گوید. البته دقت کار این نرم افزار هم خیلی بالا نیست. به عبارت دیگر در مقایسه با 52 درصدی که ما انسان ها می توانیم تشخیص دهیم که فردی دروغ می گوید یا خیر؛ این نرم افزار می تواند 67 درصد این کار را انجام دهد. پروسه کار به این صورت است که از فرد مورد نظر خواسته می شود که در کامپیوتر یک نمونه از ادعایی که می کند بنویسد و سپس این نمونه را خودش برای کامپیوتر بخواند. سپس کامپیوتر تشخیص می دهد که آیا این فرد راست می گوید یا خیر.

31) روانشناسان در تشخیص دادن دروغ به مامورین پلیس کمک می کنند

روان شناسان سعی می کنند تا پلیسان را تعلیم دهند که چگونه تشخیص دهند که فردی راست می گوید یا خیر. آنها پلیسان را تعلیم می دهند که بر روی پاسخ هایی که نیازمند تفکر زیادی نیست ولی پاسخ دهندگان خیلی برای پاسخ دادن معطل می کنند فکر کنند و بررسی کنند که علت اینکه آنها آنقدر دیر پاسخ می دهند چیست. این روش تا کنون از نظر تجربی یکی از بهترین روش هایی بوده است که با استفاده از آن مامورین پلیس توانسته اند دروغ افراد را تشخیص دهند.

32) هرچقدر که شما به فردی نزدیکتر باشید بهتر می توانید تشخیص دهید که این فرد دروغ می گوید یا خیر

تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است نشان داده است که هرچقدر که شما به فردی نزدیکتر باشید راحت تر می توانید بگویید که آیا این فرد دروغ می گوید یا خیر. علت این موضوع این است که شما شخصیت این فرد را به خوبی می شناسید و چگونگی حرف زدن او را می فهمید و همچنین بر زبان بدنی این فرد آگاهی دارید. همچنین می دانید که حرکات چشمان این فرد ممکن است نشان از چه چیزی داشته باشد. بنابراین وقتی که با افرادی که خیلی به شما نزدیک هستند (مانند افراد خانواده) صحبت می کنید احتمال اینکه آنها موفق شوند که شما را گول بزنند خیلی کم می شود!

33) معمولا افرادی که به دیگران دروغ می گویند به خودشان هم دروغ می گویند!

روان شناسانی که در این زمینه کار می کنند بر این باورند که افرادی که به دیگران دروغ می گویند افرادی هستند که در حقیقت به خودشان هم دروغ می گویند! در مطالعه که در دانشگاه هاروارد در این رابطه انجام شد؛ تعدادی از دانشجویان در سر جلسه امتحان ریاضی به عنوان نمونه انتخاب شدند. در این مطالعه پاسخ های مربوط به سوالات امتحان ریاضی به این دانش آموزان داده شد ولی به آنها چیزی گفته نشد (تا آنها فکر کنند که احتمالا اشتباهی پیش آمده است!) عده ای از آنها پاسخ سوالات را از روی پاسخ های موجود نوشتند و عده ای هم تقلب نکردند و صادقانه به پرسش های امتحان پاسخ دادند. سپس یک آزمون دیگر از آنها گرفته شد که در آزمون دوم دیگر پاسخ سوالات به آنها داده نشده بود. جالب اینجاست که آن دسته از افرادی که در امتحان اول تقلب کرده بودند؛ حقیقتا فکر کرده بودند که خودشان نمره های خوبی در امتحان گرفته اند و فکر می کردند که حقیقتا چون توانایی های آنها در زمینه ریاضیات بالا است توانسته بودند در امتحان اول موفق شوند! بنابراین اینکه نتوانسته بودند در آزمون دوم نمره مناسبی بگیرند باعث تعجب آنها شده بود!!!

روان شناسان از انجام آزمایشاتی مانند این آزمایش نتیجه گرفتند که افرادی که به دیگران دروغ می گویند در حقیقت به خودشان هم دروغ می گویند!

34) مردم اکثرا دروغ هایی را که" می خواهند" باور کنند زودتر باور می کنند!

تحقیقات نشان داده است که وقتی که دروغی به ما گفته می شود که به مثابه تاییدی برای اعتقاداتی که ما مدت ها درباره دنیایی که در آن زندگی می کرده ایم باشد؛ احتمال اینکه ما این دروغ را باور کنیم خیلی بیشتر از دروغی است که این اعتقادات ما را نقض کند. این اعتقادات می توانند اعتقادات مرتبط با تغییرات آب و هوایی و یا اعتقادات مرتبط با تئوری توطئه و یا هر اعتقاد دیگری باشند. تحقیقات نشان داده است که اکثر انسان ها دوست دارند تا حرف هایی را باور کنند که دوست دارند!

35) بعضی از افراد از سن 2 سالگی دروغگویی را شروع می کنند!

یکی از مهم ترین زمینه های دروغگویی از همان سنین کودکی آغاز می شود. در حقیقت برخی از کودکان از سن 2 سالگی دروغگویی را آغاز می کنند. از این رو در صورتی که فرزند کوچکی دارید باید بدانید که به تمام حرف هایی که می زند نمی توان اعتماد کرد!!!! در حقیقت تحقیقات ثابت کرده است که پدر و مادرها به این راحتی نمی توانند که چه زمانی کودکانشان به آنها دروغ می گویند!!!

[ یک شنبه 18 آبان 1399 ] [ 17:26 ] [ شکوهی ]

 

 

یکی از جملات معروف رمان آنا کارنینا اثر لئو تولستوی این است: "هر چیزی بهتر از دروغ و فریب است!"

این دنیا پر از دروغ و افرادی است که این دروغ ها را می گویند! اکثر ما انسان ها احتمال دارد که در لحظاتی قرار بگیریم که دروغ هایی که به ما گفته می شود را باور کنیم. تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده است. شاید علت انجام دادن این تحقیقات این بوده است که به ما کمک کنند تا در دروغ هایی که به ما گفته می شود را بهتر تشخیص دهیم و زود گول افرادی که به ما دروغ گفته اند را نخوریم. متاسفانه بدی داستان این است که با تمام تحقیقاتی که دانشمندان در این زمینه انجام داده اند ولی هنوز هم کسی درست نمی داند که چه مکانیسمی باعث می شود که ما دروغ را از راست تشخیص دهیم! خیلی جالب است که حتی برخی از چیزهایی هم که به عنوان "حقایقی" درباره دروغ گفتن شنیده ایم؛ خودشان دروغ هستند! بنابراین ما معمولا تحت تاثیر دروغ و دروغ گویی ها قرا می گیریم. در این مطلب قصد داریم تا 42 حقیقت را درباره دروغ و فریب ارایه کنیم که شما با خواندن این مطالب بتوانید سریع تر تشخیص دهید که کسی به شما دروغ می گوید یا خیر!

1) دروغ نگفتن به سلامتی جسمی و سلامتی روحی شما کمک می کند!

بر اساس مطالعه ای که توسط دانشگاه ناتردام انجام گرفته است؛ گفتن حقیقت می تواند به سلامتی انسان ها کمک کند! نتیجه این مطالعه این شد که افرادی که به طور متوسط در هفته کمتر دروغ می گفتند هم از نظر سلامتی جسمی و هم از نظر سلامتی روانی در سطح بالاتری قرار داشتند. افرادی که در طول هفته اصلا دروغ نمی گفتند و یا کمتر دروغ می گفتند کمتر از مشکلاتی مانند افسردگی و یا مشکلات جسمی مانند سردرد گلایه می کردند! این در صورتی است که افرادی که به میزان بیشتری دروغ می گفتند به میزان بیشتری از این مشکلات گلایه می کردند. بنابراین دروغ نگفتن نه تنها برای روح شما خوب است بلکه برای بدن شما هم مفید می باشد!

2) 60 درصد از افراد در یک مکالمه 10 دقیقه ای حداقل یک بار دروغ می گویند!

بر اساس مطالعه ای که در ژورنال "علوم روان شناسی کاربردی و پایه ای" به چاپ رسید، 60 درصد از انسان ها حداقل در مکالمه ده دقیقه ای حداقل یک بار دروغ می گویند. بر اساس تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است؛ انسان ها معمولا این کار را می کنند به این دلیل که می خواهند دوست داشتنی تر شوند و دوست دارند تا بیشتر دیده شوند. این موضوع بدان معنی است که هر فردی ممکن است حتی در یک مکالمه ساده هم یک یا دو دروغ بگوید!

3) عده زیادی از مردم حتی به روانشناسشان هم دروغ می گویند!

حتی در مکان هایی که ما را تشویق می کنند که صادق و راستگو باشیم (مانند زمانی که نزد روانپزشک می رویم) باز هم بسیاری از ما انتخاب می کنیم که دروغ بگوییم! بر اساس مطالعه ای که بوسیله دانشگاه مینستو-تویین انجام گرفت؛ 52 درصد از روان شناسان گفتند که مراجعه کنندگانشان به آنها دروغ گفته بودند! چرا ما انسان ها این کار را حتی نزد روانپزشکمان انجام می دهیم؟ علت این است که ما از گفتن حقیقت حتی به روان شناسمان هم خجالت می کشیم و دوست نداریم که او مار را قضاوت کند!

4) ریشه راستگویی افراد راستگو را باید در خانواده هایشان جستجو کرد!

بر اساس گفته های دکتر ملبا واسکوز که یک روانشناسی در شهر آستین در تگزاس است؛ "توانایی صادق بودن نیازمند داشتن یک مدل خوب در خانواده و یا داشتن یک سطح بسیار بالای سلامتی روانی می باشد". بنابراین می توان گفت که ریشه راستگویی در افراد راستگو را باید در خانه هایشان جستجو کرد. افرادی که در دوران کودکی و وقتی که در حال بزرگ شدن بوده اند مدل خوبی برای راستگو بودن نداشته اند؛ و یا اینکه طوری بزرگ شده اند که میزان سلامتی روانیشان به اندازه ای که باید و شاید نبوده است؛ نمی توانند افراد راستگویی باشند!

5) مغز ما انسان ها به دروغ گفتن عادت می کند!

مغز انسان به گونه ای آفریده شده است که به دروغ گفتن عادت می کند. به عبارت دیگر ساختار مغزی ما به شکلی است که می تواند خودش را با شرایط گرفتن دروغ به سرعت تطبیق دهد. بنابراین این موضوع می تواند منجر شود که تعداد دروغ هایی که در طول زمان می گوییم بیشتر و بیشتر شود. بر اساس یک مقاله بسیار معتبر به نام "شیب روبه بالای دروغگویی" که در مجله علوم عصب شناسی "نیچرز" چاپ شد؛ تعداد دروغ هایی که ما در روز می گوییم بر اساس همین مکانیسم بیشتر و بیشتر می شود و چیزی که ما به آن "توانایی برای صادق نبودن" می گوییم در مغزمان بیشتر رشد می کند و همچنین اندازه دروغ هایی هم که می گوییم به مرور زمان بزرگتر و بزرگتر می شوند. دروغ گفتن مانند یک گیاه است؛ وقتی که شما بیشتر به آن غذا دهید بزرگتر می شود!

6) یکی از انواع دروغگویی "دروغگویی خیال انگیز" می باشد

تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است به این نتیجه رسیده اند که سندرمی وجود دارد به نام سندرم "دروغ گویی خیال انگیز" که در آن افراد دروغ هایی را می گویند که با صور خیال مخلوط شده است. به این شکل که معمولا داستان هایی تخیلی را برای دیگران تعریف می کنند که حتی ممکن است در این داستان ها بخش هایی ماورا طبیعی هم وجود داشته باشد. آنها این کار را برای جلب توجه سایرین انجام می دهند. البته این نوع سندروم معمولا بسیار نادر است و تعداد بسیار کمی از افراد مبتلا به چنین شرایطی هستند.

7) هر فرد آمریکایی در روز به طور متوسط 11 بار دروغ می گوید

تحقیقاتی که در زمینه دروغ گفتن انجام شده است نشان می دهد که آمریکایی ها به طور متوسط در هفته 11 بار دروغ می گویند. این میزان کمی بیشتر از یک دروغ در روز به طور متوسط می شود.

8) تشخیص اینکه آیا دیگران دروغ می گویند یا خیر برای ما بسیار دشوار است

تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است نشان می دهد که انسان ها خیلی سخت می توانند بفهمند که کسی که با آنها صحبت می کند دروغ می گوید یا راست! مطالعات نشان می دهد که احتمال اینکه فردی بتواند تشخیص دهد که فردی که با او حرف می زند دروغ می گوید یا خیر، تقریبا برابر با احتمال این است که به هنگام پرتاب کردن یک سکه شیر و خط، طرف شیر (و یا طرف خط آن) بیاید! (این احتمال 52 درصد است!)

9) بخش ناخودآگاه مغز ما نسبت به بخش خودآگاهمان در تشخیص دروغ بهتر عمل می کند!

البته با اینکه ما با استفاده کردن از بخش خودآگاهمان برای تشخیص دادن دروغ ها نمی توانیم عملکرد خوبی داشته باشیم؛ ولی مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفته است نشان می دهد که در صورتی که ما سعی نکنیم که از بخش خودآگاهمان برای تشخیص دادن دروغ ها استفاده کنیم (و این کار را به بخش ناخودآگاه ذهنمان بسپاریم) می توانیم انتظار اشته باشدی که بخش هایی از مغزمان که در قسمت ناخودآگاه مغز عمل می کنند دروغ دیگران را تشخیص دهند! علت این موضوع این است که بخش های مربوط به قسمت های خودآگاه مغز ما پر از اطلاعات و مسائل مختلفی درباره دروغگویان هستند که باعث می شود که ما نتوانیم به درستی تشخیص دهیم که فردی دروغ می گوید یا خیر!

10) باور قدیمی "افراد دروغگو از نگاه کردن به چشمان ما امتناع می کنند" دروغ است!

این داستان قدیمی که افرادی که به شما دروغ می گویند می ترسند که به چشمان شما نگاه کنند باوری کاملا غلط و بی اساس است!

11) دانشمندان هنوز دقیق نمی دانند که چرا انسان ها توانایی تشخیص دروغ را ندارند!

تحقیقات زیادی در زمینه اینکه ما چرا نمی توانیم دروغ دیگران را تشخیص دهیم انجام شده است. یکی از نظریه هایی که در این رابطه ارایه شده است این است که هیچ نشانه ای برای پیدا کردن دروغگو نداریم (دماغ هیچ کس وقتی که دروغ می گوید دراز نمی شود!) از این رو ما مجبور می شویم که بر روی بسیاری از نشانه های متنوع و پیچیده که از ممکن است از انسان به انسان متفاوت باشد تمرکز کنیم. همچنین ما اطلاعات بسیار غیردقیقی درباره چگونگی پیدا کردن دروغگو داریم. (به عنوان مثال همانطور که بیان شد به ما گفته اند که افراد دروغگو به چشمان ما نگاه نمی کنند که یک باورز غلط است!) از این رو تشخیص دادن دروغ برای ما خیلی سخت است. یک نکته بسیار جالب در این رابطه این است که شواهد نشان می دهد که هنگامی که احساس ایمنی مغز از بین می رود و همچنین هنگامی که غذا در مکانی کم شود؛ توانایی تشخیص دروغ در افراد بالا می رود!

12) شامپانزه ها در تشخیص دروغ بهتر از ما عمل می کنند

جالب است بدانید که شامپانزه ها هم می توانند دروغ بگویند و هم به راحتی می توانند بگویند که چه زمانی به آنها دروغ گفته شده است! دانشمندان زیادی بر روی توانایی شامپانزه ها برای دروغ سنجی کار کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که آنها به راحتی می توانند دروغ را تشخیص دهند. به عنوان مثال در صورتی که غذای آنها در ظرفی پنهان شود و به آنها گفته شود که غذایشان در ظرف دیگری است؛ به راحتی می توانند تشخیص دهند که این غذای آنها کجا پنهان شده است! نکته بسیار جالب دیگر این است که برخی از شامپانزه ها به شامپانزه های دیگر دروغ می گویند! به عنوان مثال برخی از آنها به دروغ، علامتهایی که مخصوص خبر دادن شامپانزه ها به هم در هنگام پیدا کردن غذا است می دهند در صورتی که غذایی در آن جا وجود ندارد! و جالبتر اینجاست که شامپانزه های دیگر هم تشخیص می دهند که این علامت ها دروغ است!

13) افرادی که نیمکره چپ مغزشان فعال است راحتتر از دیگران می توانند دروغ را تشخیص دهند!

جالب اینجاست که تحقیقات نشان داده است که افرادی که نیمکره چپ مغزشان نسبت به نیمکره راست مغزشان فعال تر است می توانند دروغ هایی را که دیگران به آنها می گویند راحتتر تشخیص دهند! علت این موضوع هنوز برای دانشمندان مجهول است و هنوز بر روی آن کار می کنند!

14) افرادی که دارای هوش عاطفی بالاتری هستند زودتر گول می خورند!

افرادی که دارای هوش احساسی بالاتری هستند احتمال بیشتری دارد که دروغ های احساسی که به آنها گفته می شود را باور کنند! چند سال پیش مطالعه ای در زمینه روان شناسی در ارتباط با همین موضوع انجام گرفت که در این مطالعه افرادی که دارای میزان هوش احساسی بالایی بودند مورد بررسی قرار گرفتند. نتیجه این تحقیق این شد که توانایی بالای این افراد در درک کردن و همچنین بیان کردن احساسات ارتباط مستقیمی با میزان باور کردن دروغ هایی که به آنها گفته می شد داشت!

15) در صورتی که فردی که به شما دروغ می گوید نقاب بر چهره داشته باشد؛ توانایی تشحیص اینکه دروغ می گوید برای شما راحتتر می شود!

تحقیقات ثابت کرده اند که هنگامی که فردی به شما دروغ می گوید در صورتی که این فرد یک ماسک به چهره داشته باشد شما راحتتر می توانید تشخیص دهید که او دارد دروغ می گوید. علت این موضوع شاید این باشد که در صورتی که فردی ماسک بر چهره داشته باشد آنها بیشتر بر روی چشمان این فرد تمرکز می کنند و نتیجتا راحت تر می توانند بفهمند که این فرد دروغ می گوید یا خیر!

16) دروغگویانی که دروغ های بزرگی می گویند معمولا دوست ندارند مستقیما به چشمان شما خیره شوند!

با وجود نکته ای که درباره جهت نگاه دروغگویان در بالا به آن اشاره شد و با وجود این حقیقت که دروغگویان در حرکات چشمانشان با راستگویان فرقی ندارند؛ ولی تحقیقات نشان داده است که هنگامی که دروغگویان می خواهند دروغ های بزرگی را بگویند (به عنوان مثال می خواهند به شما بگویند که میزان زیادی پول از دست رفته است یا مواردی مانند آن) معمولا سعی می کنند به چشمان شما نگاه نکنند!

17) پلیس از ما توانایی بیشتری در دروغ سنجی ندارد!

مطالعه ای که در سال 2016 انجام گرفت نشان داد که مامورین پلیس نیز نسبت به انسان های عادی توانایی بالاتری در تشخیص دادن اینکه کسی دروغ می گوید یا خیر ندارند. آنها نیز دقیقا مانند شما به نشانه هایی که همه ما فکر می کنیم می تواند به ما کمک کند تا دروغگو را از راستگو تشخیص دهیم اتکا می کنند. درست مانند بقیه ما!

[ یک شنبه 18 آبان 1399 ] [ 16:36 ] [ شکوهی ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشیو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: