نويسندگان
جدیدترین مطالب

1. وقتی که شخصی حرف می زند وسط حرفش حرف نزنید!

 

گوش کردن فعال همین است که شما بتوانید گوش کنید و در عین حال با همین گوش کردن شور و هیجان و احساس مثبتی را نیز در دیگران ایجاد کنید که باعث شود که آن ها با تمایل و انرژی بیشتری با شما حرف بزنند و اولین نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید این است که وقتی کسی در حال صحبت کردن است حرف نزنید! این اولین چیزی است که ممکن است کار شما را بسیار خراب کند چون وقتی که شما به هنگامی که دیگران حرف می زنند به جای این که گوش بدهید در حال حرف زدن باشید به هیچ عنوان نمی توانید مخاطب خوبی باشید و علاوه بر آن باعث می شوید که این فرد نیز از حرفی که دارد با شما می زند پشیمان شود! وقتی که دیگران با شما حرف می زنند باید اجازه دهید که حرفشان تمام شود و سپس شروع به حرف زدن بکنید در غیر این صورت نمی توانید خودتان را یک مخاطب خوب بدانید.

2. عواملی که در اطرفاتان وجود دارد و فکر می کنید ممکن است باعث شوند که حواستان پرت شود را به حداقل برسانید

 

دومین نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید این است که تمام عواملی را که در اطرافتان وجود دارد و فکر می کنید که ممکن است باعث شوند که حواستان به اطراف نباشد را تا جایی که می توانید به حداقل برسانید. با این کارتان می توانید انتظار داشته باشید که میزان تمرکزتان به بالاترین حد خودش می رسد. این کار همچنین به شما کمک می کند تا بازدهی مفاهیمی را که از طریق گوش کردن دریافت می کنید به میزان زیادی افزایش دهید. تحقیقات نشان داده است که انجام دادن این کار همچنین می تواند به شما کمک کند تا دیدگاه مثبتی را در فردی که با شما سخن می گوید نسبت به خودتان ایجاد کنید. وقتی که این فرد متوجه شود شما برای این که به او گوش دهید تمام حواس پرتی ها و عواملی را که ممکن است حواستان را پرت کند کنار گذاشته اید تشویق می شود تا با انرژی بیشتری با شما سخن بگوید.

3. وقتی گوش می دهید کارهای دیگر انجام ندهید

 

وقتی که گوش می دهید کار دیگری انجام ندهید به این دلیل که خود گوش کردن در حقیقت یک کار است و شما نمی توانید دو کار را با هم انجام دهید. تحقیقات نشان داده است وقتی که شما همزمان با این که گوش می دهید کارهای دیگری را انجام دهید شانستان برای این که بتوانید انرژیتان را به صورت صد در صدی برای گوش کردن بگذارید کمتر می شود و بنابراین به جای این که کارهای دیگری انجام دهید بهترین کاری که می توانید بکنید این است که فقط بنشینید و به حرف هایی که زده می شود گوش کنید.

4. تماس چشمی را برقرار کنید

 

 

تماس چشمی برقرار کردن نیز از دیگر کارهایی است که انجام دادن آن می تواند به شما کمک کند تا شانس بیشتری برای موفقیت داشته ابشید. تحقیقات نشان داده است که انجام دادن این کار می تواند به میزان زیادی بازدهی شما را در گوش کردن بالاتر ببرد و می تواند باعث شود که شما تبدیل به یک مستمع فعال شوید. دانشمندان همچنین بر این باورند که افرادی که با دیگران تمام چشمی برقرار می کنند افرادی هستند که باعث می شوند انگیزه فردی که قرار است با آن ها صحبت کند نیز برای کار بیشتر می شود چون آن ها به این فرد با چشمانشان نشان می دهند که نسبت به حرف هایی که قرار است به آن ها بزند مشتاق می باشند و دوست دارند تا او برایشان بیشتر حرف بزند. همچنین محققانی که در این زمینه تحقیق می کنند به این نتیجه رسیده اند که برقرار کردن تماس چشمی با دیگران می تواند باعث شود که میزان درکی که شما از حرف هایی که آن ها به شما می زنند بیشتر شود و بنابراین مطالب بیشتری را از حرف هایشان بفهمید. برقرار کردن تماس چشمی همچنین می تواند باعث ایجاد صمیمیت بیشتر شما را آن ها شود.

5. از زبان بدنیتان به شیوه ای استفاده کنید که آن ها به ادامه دادن ترغیب شوند!

یکی دیگر از کارهایی که شما می توانید در این زمینه انجام دهید این است که از زبان بدنیتان به شیوه ای استفاده کنید که این افراد به ادامه دادن ترغیب شوند. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است که افرادی که سعی می کنند تا به هنگامی که فردی با آن ها صحبت می کند به شیوه ای از زبان بدنیشان استفاده کنند که فرد مورد نظر به ادامه دادن ترغیب شود افرادی هستند که شانس بسیار بیشتری برای موفقیت نسبت به افرادی دارند که بی حرکت در جایی می نشینند و بدون این که به حرف هایی که می شنوند واکنشی نشان دهند همان کار را انجام می دهند که وقتی کسی در کنارشان نشسته و حرفی نمی زند انجام می دهند. بنابراین توجه کردن به زبان بدنی موضوع مهمی است که شما باید حتما به آن توجه کنید و فراموش نکنید که باید از زبان بدنی به شیوه ای استفاده کنید که باعث شود فردی که قرار است با شما صحبت کند کاملا تحت تاثیر این زبان بدنی قرار داشته باشد تا بتوانید ارتباط لازم را برقرار کنید.

6. هرگز وقتی که این فرد وسط یک جمله است؛ به هیچ وجه باعث نشوید که نتواند جمله اش را ادامه دهد!

 

ممکن است به حرف هایی که فردی با شما می زند گوش می دهید ولی ناگهان برای شما اتفاقی می افتد که فکر می کنید مجبور شده اید تا حرف این فرد را قطع کنید. در صورتی که انجام این کار برای شما خیلی ضروری است باید سعی کنید تا این کار را حتما زمانی انجام دهید که این فرد وسط جمله اش نباشد. این موضوع خیلی مهم است و می تواند تاثیر بسیار زیادی بر کیفیت کار شما داشته باشد. به عنوان مثال در صورتی که شما به ناگاه به یادتان می افتد که باید به یکی از دوستانتان پیامی می دادید اگر فکر می کنید وسط جمله این فرد قرار گرفته اید؛ به جای این که وسط جمله اش او را قطع کنید و به او بگویید که می خواهید به یکی از دوستانتان پیام دهید، بهتر است که این کار را زمانی انجام دهید که بخشی از حرف او تمام شده است به عنوان مثال می توانید این کار را زمانی انجام دهید که جمله ای که در حال گفتن آن است به اتمام رسیده است. در این صورت است که می توانید مخاطب خوبی باشید!

7. صبور باشید

 

صبور بودن یکی از مهم ترین و کلیدی ترین ویژگی هایی است که شما باید به هنگامی که به فردی گوش می دهید داشته باشید. تحقیقات نشان داده است یکی از بهترین و مهم ترین ویژگی هایی که در افرادی که به خوبی گوش می دهند می تواند وجود داشته باشد که باعث شود افرادی که با آن ها صحبت می کنند به راحتی به آن ها اعتماد کنند و از صحبت کردن با آن ها پشیمان نشوند این است که این افراد افرادی صبور باشند. در بسیاری از موارد فردی که قرار است با شما صحبت کند باید حرف هایی را بزند که برای این که مفهوم را به شما برساند نیاز به این دارد که برای شما مقدمه بگوید. بنابراین شما برای این که بتوانید حرف ها را به خوبی درک کنید در ابتدا باید حتما برای مدت طولانی این مقدمه را به خوبی بشنوید تا بعد از آن بتوانید بر این اساس درک کنید که این فرد چه گفت. اگر به اندازه کافی صبوری در کار نداشته باشید نمی توانید انتظار داشته باشید که مقدمه ای که گفته شده را به خوبی درک کنید و بنابراین نمی توانید تبدیل به یک مستمع خوب شوید.  

8. بشنوید برای این که درک کنید!

 

یکی دیگر از نکته هایی که باید به آن توجه داشته باشید این است که باید بشنوید برای این که درک کنید! در حقیقت اگر هدف شما از شنیدن صرفا این باشد که وظیفه ای انجام بدهید نمی توانید آن طور که باید و شاید به جایگاهی که یک مستمع می تواند داشته باشد برسید. این در صورتی است که اگر هدف شما حقیقتا این باشد که حرف هایی را که فردی که با شما سخن می گوید بشنوید می توانید انتظار داشته باشید که شانستان برای این که در این کار موفق شوید و همچنین فرد مورد نظر را نیز به بیان مطالب بیشتر تشویق کنید بیشتر می شود. در صورتی که فردی با شما حرف می زند و قرار است مطالبی را به شما بگوید احساس کند که شما صرفا می خواهید وظیفه ای انجام دهید و به جای این که به حرف های او واقعا و با درک گوش بدهید صرفا می خواهید برای مدتی به اجبار و بدون این که توجهی به آن ها داشته باشید برای مدتی به پای حرف هایش بنشینید؛ به سرعت از حرف زدن با شما سرد می شود و به احتمال زیاد دیگر شما موفق نخواهید بود تا در تعریفی که از مستمع خوب می شود قرار بگیرید!

9. در صورتی که بخشی از حرف های طرف مقابل را نفهمیدید بپرسید!

 

از قدیم گفته اند که ندانستن عیب نیست بلکه نپرسیدن عیب است! در صورتی که شما بخشی از حرف هایی را که این فرد با شما می زند ندانید به هیچ عنوان عیبی ندارد. چیزی که برای شما عیب دارد این است که نپرسید! وقتی که شما سوال می کنید در حقیقت یکی از مهم ترین و کلیدی ترین ویژگی های افرادی را بدست می آورید که "مستمع فعال" هستند. به عبارت دیگر در صورتی که شما در کنار حرف هایی که از دیگران می شنوید، سعی کنید تا از آن ها سوالاتی هم بپرسید هم خودتان به موضوع بیشتر پی می برید و هم این که این احساس را در این افراد هم ایجاد می کنید که شما واقعا به موضوع مورد نظر علاقه مند هستید و موضوع را دنبال می کنید. تحقیقات نشان داده است افرادی که درباره موضوعاتی که درباره شان برای آن ها صحبت می شود از افرادی که صحبت می کنند سوال می کنند افرادی هستند که این احساس را در دیگران ایجاد می کنند که مستمعان خوبی هستند و بنابراین آن ها با انگیزه و علاقه بیشتری به این کار ادامه می دهند.

10. سعی کنید تا حتی اگر حرف فردی که در حال صحبت کردن می باشد را فهمیدید نیز به گونه ای از او سوالاتی بکنید تا او احساس کند که شما در جریان کار هستید!

 

یکی دیگر از نکته های مهمی که شما باید به آن توجه داشته باشید این است که حتی در صورتی که فکر می کنید که تمام حرف هایی را که با شما می زند درک می کنید، بهتر است هر از چند گاهی برای این که به او نشان دهید که حرف هایش را درک می کنید سوالاتی از او بپرسید. این کار می تواند به شما کمک کند تا شانس بیشتری برای موفقیت در تبدیل شدن به یک مخاطب فعال و یا به عبارت دیگر به فردی که به صورت فعلانه ای گوش می دهد داشته باشد. شما باید سعی کنید تا حرف هایی را که این فرد می زند به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید و در صورتی که فکر می کنید که بخشی از حرف هایش برایتان مبهم است از او بپرسید و حتی در صورتی که فکر می کنید تمام حرف هایش را درک کرده اید هم بد نیست برای این که به او نشان دهید که حرف هایش را درک می کنید سوالاتی از او بکنید.

11. با احساس همزادپنداری گوش کنید

 

بر اساس تحقیقاتی که دانشمندان در زمینه گوش دادن فعال در دانشگاه های معتبر جهان انجام داده اند می توان گفت که یکی از بهترین و مهم ترین پارامترهایی که می تواند باعث شود که افرادی که به حرف های دیگران گوش می دهند تبدیل به "مستمعین فعال" شوند و به عبارت دیگر این عمل "گوش کردن" آن ها تبدیل به عمل "گوش کردن فعال" شود این است که این افراد در حالی که گوش می کنند به افرادی که دارند صحبت می کنند نشان دهند که با آن ها احساس همزادپنداری می کنند. این داشتن احساس همزادپنداری و ایجاد کردن آن در افرادی که دارند با شما صحبت می کنند و قرار است شما به آن ها گوش دهید می تواند باعث شود که شما از فرآیند گوش دادن یکی از بهترین نتیجه ها را بگیرید و در نهایت این کار می تواند به شما کمک کند تا تبدیل به یک مخاطب فعال شوید. دانشمندانی که در این زمینه کار می کنند بر این باورند که انجام دادن این کار می تواند حتی در مخاطبین نیز اثر بسیار خوبی را ایجاد کند و می تواند باعث شود که این افراد برای ادامه دادن انگیزه های بهتر و بیشتری داشته باشند.

12. با علاقه گوش کنید

 

روشی که شما به افرادی که صحبت می کنند گوش می کنید می تواند تاثیر زیادی بر روی کیفیت گوش کردن شما و این که چه تاثیری بپذیرید داشته باشد. به عنوان مثال فرض کنید که شما به یک درسی علاقه ندارید. مثلا سر کلاس ریاضی نشسته اید و معلم در حال درس دادن است در صورتی که شما احساس می کنید نسبت به این درس به هیچ عنوان علاقه ای ندارید. در چنین شرایطی شما احساس می کنید که بازدهیتان از حرف هایی که معلم می زند کمتر شده است. علت اصلی این موضوع این است که در چنین شرایطی شما به دلیل این که نسبت به موضوع علاقه نداشته اید "با علاقه" گوش نداده اید و همین موضوع می تواند باعث شود که ناخودآگاه و حتی در بسیاری از موارد خودآگاه، میزان انگیزه ای که دارید کاهش پیدا کند. از این رو یکی از مهم ترین پیشنهاداتی که به افرادی که می خواهند به عنوان مستمعین "خوب" شناخته شوند می کنند این است که همیشه با علاقه گوش کنند و این علاقه خودشان را در گوش کردن همیشه با خودشان داشته باشند. با علاقه گوش کردن به میزان زیادی میزان بازدهی شما را در گوش کردن بالا می برد.

13. سعی کنید حتی در صورتی که به حرف هایی که زده می شود علاقه ای ندارید، به افرادی که به شما سخن می گویند نشان دهید که به حرف هایشان علاقه دارید!

 

در بسیاری از موارد ممکن است شما نسبت به حرف هایی که زده می شود علاقه ای نداشته باشید. به عنوان مثال همین کلاس ریاضی را درنظر بگیرید. ممکن است شما به حرف های که در این کلاس گفته می شود هیچ علاقه ای نداشته باشید و یا حتی ممکن است شما احساس کنید که خیلی سخت است که به این حرف ها گوش کنید. در زندگی نیز ممکن است در بسیاری از موارد مجبور شوید که به حرف های فردی گوش کنید که به سخنانش علاقه ای ندارید. حتی ممکن است مجبور شوید که به حرف های فردی گوش کنید که او را دوست دارید ولی به موضوعی که قرار است بر سر آن با او صحبت کنید علاقه ای ندارید. در چنین مواردی، شما باید سعی کنید تا کاری کنید که آن ها متوجه چنین بی علاقگی از جانب شما نشوند. به عبارت دیگر باید به این نکته توجه داشته باشید که باید به هر شکلی که شده به آن ها نشان دهید که نسبت به کاری که می کنید (یعنی گوش دادن به آن ها) علاقه دارید. این نکته بسیار مهمی است.

14. به هر ترتیبی که شده است اصطلاح "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد" را اجرا کنید!

 

از دیگر نکته های مهمی که شما برای این که تبدیل به یک مخاطب خوب و فردی شوید که به خوبی گوش می دهد این است که همیشه به این اصطلاح قدیمی توجه کنید که مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. این نکته خیلی مهم است و شما برای این که به آن توجه کنید باید حتما کاری بکنید که افرادی که با شما صحبت می کنند بعد از مدتی با برخوردی که شما به هنگام گوش دادن از آن ها می کنید باورشان بشود که شما آن ها را دوست دارید و دوست دارید تا به حرف هایشان توجه کنید. به عبارت دیگر شما باید تمام تلاشتان را بکنید تا این ذوق و شوق را در این افراد ایجاد کنید که به حرف هایی که می زنند ادامه دهند. این کار می تواند به شما اکمک کند تا شانس پیروزی بیشتری برای تبدیل شدن به یک فردی که به شکل فعالانه گوش می دهد داشته باشید و در عین حال بتوانید به اصطلاح معروف "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد" بیشتر توجه کنید.

15. برای این که به فردی که با شما سخن می گوید نشان دهید که به شکل فعالانه به او گوش می کنید، در برخی از موارد برخی از جمله هایی را که می گوید تکرار کنید

یکی دیگر از نکته هایی که شما باید برای این که تبدیل به یک مخاطب خوب شوید به آن توجه کنید این است که سعی کنید تا حتما در برخی از موارد حرف هایی را که می زند تکرار کنید. تحقیقات نشان داده است که این روش می تواند منجر به نتیجه های بسیار خوبی شود و حتی می تواند منجر به این شود که شما بتوانید میزان انگیزه زیادی را در این افراد ایجاد کنید؛ انگیزه ای که می تواند باعث شود تا آن ها با انرژی و حرارت بیشتری با شما صحبت کنند و حتی تمرکز آن ها نیز بیشتر می شود. به عنوان مثال می توانید در برخی از موارد برخی از جمله هایی را که آن ها می گویند تکرار کنید مثلا وقتی که می گوید : "و بنابراین سرعت این جسم کندتر می شود" شما می توانید بعد از ادای این کلمه خودتان یک بار دیگر به صورت زمزمه عبارت "کندتر می شود" را تکرار کنید.

16. در برخی از موارد همراه با او جمله را تمام کنید!

 یکی دیگر از کارهایی که شما در این زمینه می توانید انجام دهید این است که همراه با فردی که با شما سخن می گوید جمله اش را تمام کنید. این کار باعث می شود که این فرد احساس می کند که شما در حال همراهی کردن با او هستید و بنابراین در این حالت می توانید انتظار داشته باشید که شما برای این که تبدیل به یک فردی شوید که به عنوان یک مخاطب فعال شناخته می شود، شانس بالاتری داشته باشید. به عنوان مثال در صورتی که می دانید پایان این جمله چه است می توانید همزمان با این که این فرد در حال به پایان رساندن جمله اش است شما نیز جمله را به پایان ببرید. مثلا در همان مثال بالا وقتی که این فرد در حال گفتن این جمله "کندتر می شود" است؛ شما می توانید (اگر می دانید که قرار است چنین جمله ای گفته شود) اندکی قبل از این که این فرد کلمه می شود را بکار می برد شروع کنید و خودتان کلمه می شود را بگویید به شکلی که در نهایت هر دوی شما با هم این کلمه را ادا کنید.

17. همزمان با گوش بدنتان با قلبتان هم گوش کنید

 

یکی دیگر از نکته های مهمی که برای این که تبدیل به یک مخاطب و مستمع خوب شوید باید به آن توجه داشته باشید این است که باید سعی کنید تا علاوه بر این که با گوش بدنتان گوش می کنید از گوش قلبتان هم استفاده کنید. تحقیقات نشان داده است که انجام دادن این کار می تواند به شما کمک کند تا شانس بیشتری برای موفقیت داشته باشید. دانشمندانی که در این زمینه کار می کنند بر این باورند که اگر شما سعی کنید تا علاوه بر این که با گوش هایتان به حرف هایی که می زنند گوش کنید با قلب هایتان نیز حرف هایی را که می زنند درک کنید می توانید انتظار داشته باشید که احتمال تبدیل شدن شما به مخاطبین فعال بیشتر شود. دانشمندانی که در این زمینه کار می کنند بر این باورند که گوش کردن وقتی که با قلب باشد منجر به این می شود که شما بتوانید سیستم های حسی و احساسی افرادی که با شما صحبت می کنند را تحریک کنید و به این شکل می توانید انتظار داشته باشید که شانستان برای این که آن ها انگیزه بیشتری برای صحبت کردن با شما داشته باشند نیز بیشتر شود.

18. در مواردی که فکر می کنید لازم است؛ خودتان حرف های گوینده را تکمیل کنید!

 

در صورتی که فکر می کنید می توانید و این کار شدنی است، می توانید حرف هایی را که گوینده به شما می زند تکمیل کنید. تحقیقات نشان داده است که افرادی که این کار را انجام می دهند نسبت به افرادی که این کار را نمی کنند شانس بیشتری دارند تا تبدیل به مستمعینی فعال شوند. به عبارت دیگر گوش دادن فعال شما مدیون این است که افرادی باشید که در برخی از موارد جمله هایی را که آن ها می گویند تکمیل کنید. به عنوان مثال در صورتی که جمله ای به شما گفته می شود که پایان آن به این شکل است که "کندتر می شود" اگر شما در نهایت این جمله را می دانید، بهترین کار این است که خودتان قبل از این که گوینده جمله اش را تکمیل کند شما خودتان این جمله را تکمیل کنید. در صورتی که این کار را انجام دهید در حقیقت به گوینده می فهمانید که حرف هایی که می زند را به خوبی درک کرده اید و همین موضوع می تواند قدم بسیار مهمی در تبدیل شدن شما به یک مخاطب فعال باشد.

19. به هنگامی که در حال گوش کردن هستید، درباره این که بعد از آن قرار است چه چیزی بگویید فکر نکنید!

 

بسیاری از افراد هستند که فکر می کنند بعد از این که حرف های طرف مقابل تمام شد قرار است چه بگویند. این در صورتی است که اگر شما وقت خودتان را صرف انجام این کار کنید احتمال این که تمرکزتان برای گوش دادن کم شود را پایین آورده اید. به عبارت دیگر شما برای این که بتوانید به حرف هایی که دیگران به شما می زنند به خوبی گوش دهید و از حرف هایشان برداشت های لازم را بکنید باید تمام مدت حواستان صرفا به چیزهایی باشد که آن ها قرار است بگویند. در بسیاری از موارد پیش آمده است که برخی از افراد بدون این که توجهی به حرف هایی که طرف مقابل در حال گفتنشان بوده است بکنند به این فکر می کردند که خودشان قرار است چه بگویند و این موضوع می تواند یکی از بزرگترین دشمنان شما در کار باشد به این دلیل که در این حالت شما نه موفق می شوید که حرف هایی که قرار است به دیگران بزنید را به خوبی در ذهنتان مرور کنید (چون بخشی از تمرکزتان به حرف هایی است که آن ها دارند می زنند) و نه این که موفق می شوید تا حرف هایی را که آن ها می زنند درک کنید (چون بخشی از تمرکزتان به حرف هایی است که قرار است به آن ها بزنید!) بنابراین برای این که تبدیل به یک مستمع فعال و خوب شوید بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که سعی کنید تا در آن لحظه ای که دیگران حرف می زنند صرفا به حرف های آن ها گوش کنید و بس!

20. اگر در شرایطی هستید که نمی توانید گوش کنید زمانی دیگر را برای این کار انتخاب کنید!

 

اگر در شرایطی قرار دارید که نمی توانید به حرف هایی که آن ها می زنند گوش کنید بهتر است زمان دیگری را برای انجام این کار انتخاب کنید. بنابراین بسیار مودبانه می توانید به آن ها بگویید که اکنون برای این کار زمان ندارید و بهتر است که زمان دیگری را برای این کار انتخاب کنند. این کار خیلی بهتر از آن است که شما با آن ها صحبت کنید بدون این که به آن ها توجهی بکنید. تحقیقات نشان داده است که انجام این کار می تواند همچنین باعث شود که آن ها نیز برای شما و کاری که می کنید احترام بیشتری قایل شوند و همین کار باعث می شود که شما بتوانید شانستان را برای انجام دادن عمل "گوش دادن فعال" در آینده افزایش دهید و فرصت بعدی که به آن ها گوش می دهید تبدیل به یک مخاطب فعال شده باشید.

 

[ سه شنبه 25 آبان 1400 ] [ 16:2 ] [ شکوهی ]

چشمان ما انسان ها یکی از باارزش ترین دارایی های ما می باشند. در حقیقت با استفاده از همین چشمان است که ما می توانیم اشیایی را که در نزدیکی ما وجود دارد ببینیم. این چشم ماست که دیدن را ممکن می کند. وقتی که نور به جسمی برخورد می کند نسبت به آن انعکاس پیدا می کند و این انعکاس آن به چشم ما می رسد و باعث می شود که ما بتوانیم آن را ببینیم. آیا تا کنون دنیایی را که می شناسیم بدون چشم تصور کرده اید؟ ممکن است در صورتی که چشم نداشته باشیم بتوانیم کمی احساس افرادی را که به صورت مادرزادی کور به دنیا آمده اند درک کنیم و به این فکر کنیم که آن ها چقدر دوست دارند تا چشم داشته باشند تا بتوانند دنیایی را که صرفا مجبور هستند تا از طریق احساسات دیگری مانند حس لامسه و یا احساس بویای و چشایی و شنوایی بشناسند با استفاده از چشم درک کنند.

همچنین از دیرباز گفته اند که چشمان انسان ها در حقیقت دریچه ای برای قلب های آن ها می باشند. به عبارت دیگر با این چشم هاست که ما می توانیم به دیگران احساسات خودمان را نشان دهیم. مثلا وقتی که غمگین هستیم حالت نگاه کردن ما به دیگران نسبت به زمانی که شاد هستیم خیلی متفاوت است. همچنین در بسیاری از متونی که مربوط به ادبیات کهن در کشور ایران و کشورهای دیگر هستند می توان به خوبی اثری را که نگاه کردن و چشمان بر مخاطبینی که در کنار ما ایستاده اند و به ما نگاه می کنند را مشاهده کرد. حتی در بسیاری از موارد می توان گفت برخی از نگاه ها به اندازه صدها و ای بسا هزاران کلمه ارزش دارند! بعضی حرف ها هم گفتنی نیستند و ما تنها می توانیم آن ها را از طریق نگاهمان به دیگران انتقال دهیم! بنابراین درباره اهمیت چشمان ما و این که چه نیرویی دارند نیازی به توضیح دادن نداریم.

اما چشم ها را می توان از زاویه علمی نیز بررسی کرد! چشمان ما انسان ها از نظر علمی ابزاری هستند که به ما کمک می کنند تا دنیا را به خوبی حس و احساس کنیم. به عنوان مثال وقتی که به اجسام در محیطی که نور وجود دارد نگاه می کنیم می توانیم تشخیص دهیم که این اجسام دارای چه شکلی هستند و علت آن هم بازتاب نوری است که به آن ها رسیده و چشم ما آن را دیده است. این در صورتی است که به هنگامی که محیط اطرافمان تاریک باشد به هیچ عنوان نمی توانیم چیزی را ببینیم به این دلیل که در این محیط نوری وجود ندارد که آن را تشخیص دهیم و بنابراین پروسه یا فرآیند دیدن که به دلیل بازتاب نور از اجسام مختلف اتفاق می افتد در این حالت برای ما بی معنی خواهد بود.

 

اما علاوه بر تمام مطالبی که در بالا ذکر گردید باید به این نکته نیز توجه داشته باشید که خود کره چشم ما انسان ها ساختمان بسیار پیچیده ای دارد که به ما کمک می کند تا تصاویر را مشخص کنیم. در حقیقت کره چشم ما دارای بخش های مختلف و متنوعی است که مانند یک سیستم بسیار پیچیده با هم کار می کنند و به ما کمک می کنند تا تمام اشیایی را که در کنار ما وجود دارد به خوبی ببینیم. تحقیقات نشان داده است که چشم یکی از پیچیده ترین بخش های بدن انسان ها می باشد که از میلیون ها سلول تشکیل شده است و شما برای این که ببینید باید این سیستم پیچیده در بدنتان کاملا خوب کار کند.

همان طور که می دانید چشمان انسان ها همان طور که دارای انواع مختلفی می باشند دارای رنگ های مختلفی نیز می باشند. آیا تا کنون از خودتان سوال کرده اید که چرا برخی از افراد دارای چشمانی به رنگ قهوه ای هستند در صورتی که رنگ چشمان برخی از افراد آبی است؟ آیا دوست دارید بدانید که میان افرادی که دارای چشمانی به رنگ قهوه ای هستند و افرادی که چشمانی به رنگ آبی دارند چه تفاوت هایی وجود دارد؟ آیا دوست دارید بدانید که این تفاوت ها چه اثراتی را می توانند بر روی چگونگی دیدن این افراد داشته باشند؟ حقیقت این است که با این که بسیاری از افراد ممکن است فکر کنند که رنگ چشمان شما هیچ تاثیری بر روی عملکرد آن ها ندارند ولی در واقع رنگ چشمان شما می توانند بر روی عملکرد چشمان هم اثر داشته باشند و حتی ممکن است باعث شوند که میزان سلامتی چشمان افرادی که دارای رنگ های چشمان متفاوتی هستند متفاوت باشد! همچنین بر اساس تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است، رنگ چشم می تواند نشان دهنده بسیاری از پارامترهای دیگر در چشم شما نیز باشد. همچنین افرادی هستند که یکی از چشمانشان به یک رنگ و چشم دیگرشان به یک رنگ دیگر است که نشان دهنده این است که این افراد یکی از چشمانشان دارای یک عملکرد متفاوت نسبت به چشم دیگر می باشد (از بسیاری از جنبه ها). البته اطلاعات و علمی که انسان ها درباره رنگ چشمان و به طور کلی چشم دارند هنوز هم کامل نیست و مانند بسیاری از علوم دیگر راه زیادی لازم است تا ما به نتیجه مطلوب در این رابطه برسیم ولی با این وجود بشر توانسته است تا حدود بسیار زیادی به سوالاتی که در بالا پرسیده شد پاسخ دهد و بنابراین  در صورتی که شما هم می خواهید به این سوالات پاسخ دهید ادامه مطالب را بخوانید به این دلیل که به در ادامه این پست می خواهیم درباره رنگ چشمان انسان ها حقیقت هایی را ارایه کنیم.

رنگ چشم به چه عاملی بستگی دارد؟

 

اولین سوالی که در این زمینه ممکن است به ذهن شما خطور کند این است که اصلا رنگ چشم ما انسان ها به چه عاملی بستگی دارد؟ به عبارت دیگر چه عاملی باعث می شود که ما انسان ها دارای رنگ چشم متفاوت از همی باشیم؟ آیا این عامل در درون چشم وجود دارد و یا عاملی دیگری است؟

در پاسخ به این سوال باید گفت که رنگ چشمان ما انسان ها بستگی به عاملی به نام "ملانین" (Melanin) دارد. در حقیقت نوعی که این ماده در چشمان ما انسان ها توزیع شده است می تواند تعیین کننده رنگ چشمان ما باشد. اگر چشم ما قهوه ای است نسبت به زمانی که چشممان به رنگ دیگری است همه این ها مربوط به میزان ملانینی است که در چشمان ما وجود دارد. برای این که رنگ چشمان ما به رنگ مخصوصی دربیاید سه عامل مهم می توانند تاثیرگذار باشند که هر سه عامل مربوط به ملانین می باشند:

عامل اول: نوع ملانینی که در چشم وجود دارد:

در صورتی که نوع ملانینی که در چشم وجود دارد از نوعی باشد که چشم های به رنگ قهوه ای از آن تشکیل شوند می توان این گونه نتیجه گیری کرد که چشمان ما به رنگ قهوه ای در می آیند. این در صورتی است که اگر نوع ملاینینی که در بدن وجود دارد به گونه ای باشد که چشمان آبی در ایجاد شود؛ چشمان آبی ایجاد می شود. البته اشتباه نکنید؛ این عامل تنها عامل تعیین کننده برای رنگ چشمان شما نیست و عوامل دیگری نیز وجود دارد.

عامل دوم: مقدار ملانینی که در چشم وجود دارد:

علاوه بر عامل اولی که درباره آن گفته شد، عامل مقدار ملانینی که در چشم وجود دارد نیز می تواند عامل موثری باشد. به عنوان مثال می توان گفت که میزان ملانین تعیین کننده این است که آیا رنگ چشمان فردی آبی باشد و یا قهوه ای. حتی می توان این گونه نتیجه گیری کرد که میزان ملانین در افرادی که دارای چشمانی قهوه ای هستند نسبت به این میزان برای افرادی که دارای چشمانی آبی هستند خیلی بیشتر است! به عبارت دیگر هرچقدر که میزان ملانین برای افراد بیشتر باشد می توان این گونه نتیجه گیری کرد که رنگ چشم آن ها بیشتر به رنگ قهوه ای متمایل می شود. از این رو باید عامل میزان ملانین را نیز به عنوان عامل مهمی برای تعیین کردن این که رنگ چشمان این افراد به چه رنگی باشد درنظر گرفت.

عامل سوم: توزیع ملانین

توزیع ملانین در چشم نیز می تواند عامل دیگری برای تعیین کردن نوع رنگی باشد که چشمان ما انسان ها دارد. تحقیقات نشان داده است که این که ملانین در چشمان انسان ها چگونه توزیع داشته باشد می تواند عامل مهمی باشد برای این که ما متوجه شویم که رنگ چشمانمان قرار است به چه صورتی باشد.

چرا نوزادان با چشمانی آبی به دنیا می آیند؟

 

در قسمت قبل درباره عواملی که می توانند بر روی رنگ چشمان ما تاثیر داشته باشند توضیح دادیم و مشخص کردیم که ملانین مهم ترین عاملی است که وجود و یا عدم وجود آن و همچنین نوعی که از آن در چشم وجود دارد و همچنین میزان آن می تواند تاثیرات اصلی و اساسی در این که شما چشمتان چه رنگی باشد داشته باشد. همچنین در این قسمت بررسی کردیم که افرادی که دارای چشمانی آبی هستند نسبت به آن هایی که دارای چشمانی به رنگ قهوه ای هستند میزان ملانین چشم کمتری دارند. در این قسمت یک موضوع دیگر را مورد بررسی قرار می دهیم که مربوط به نوزادان می باشد. در حقیقت می خواهیم بررسی کنیم که چرا نوزادان با چشمانی آبی به دنیا می آیند؟ آیا تا کنون متوجه رنگ چشمانی که نوزادان به هنگام به دنیا آمدن دارند شده اید؟ آیا توجه کرده اید که اکثر این نوزادان دارای چشمانی به رنگ آبی هستند؟ در این بخش می خواهیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا نوزادان دارای رنگ چشمی به رنگ آبی می باشند در صورتی که بسیاری از آن ها وقتی که بزرگ می شوند رنگ چشمانشان تغییر می کند (چون تعداد افرادی که دارای چشمانی به رنگ آبی می باشند خیلی کم است و بنابراین می توان این گونه نتیجه گرفت که اکثر آن ها وقتی که بزرگ می شوند رنگ چشمانشان تغییر می کند)

با توجه به مطالبی که در بخش قبلی ارایه شد پاسخ دادن به این پرسش باید بسیار آسان باشد: همان طور که بیان شد مهم ترین دلیلی که می تواند بر روی رنگ چشمان نوزادان اثر داشته باشد همان عامل ملانین است و بنابراین می توان این گونه نتیجه گیری کرد که وقتی آن ها به دنیا می آید میزان ملانین چشمانشان کم است و وقتی که بزرگ می شوند این میزان نیز در آن ها بیشتر می شود. در صورتی که شما نیز چنین حدسی زده اید حدستان کاملا درست بوده است و باید بدانید که تحقیقات و پژوهش های علمی هم که در این رابطه انجام گرفته این حدس را ثابت می کند. در حقیقت ما می دانیم که اکثر کودکان با میزان ملانین کمی در بدن به دنیا می آیند و وقتی که رشد می کنند میزان ملانین بدنشان هم همزمان با خودشان رشد می کند و معمولا از هنگام تولد تا سه سالگی این میزان ملانین در آن ها به میزانی که به طور کامل تعیین کننده رنگ چشمانشان باشد می رسد و بنابراین معمولا از سن سه سالگی دیگر به رنگ چشم اصلیشان می رسند. البته ناگفته نماند از هنگام تولد تا قبل از سه سالگی ممکن است آن ها چشمانی به رنگ آبی داشته باشند و یا ممکن است در یک دوره زمانی کوتاه رنگ چشمانشان تغییر کند و دوباره بعد از سه سالگی به رنگ اصلی درآید که در نهایت می توان این گونه نتیجه گیری کرد که ملانین بدن انسان ها تا سه سالگی به میزان لازم می رسد و باعث می شود که رنگ چشمان کودک به رنگی درآید که دیگر تا آخر عمرش همان رنگ را خواهد داشت. البته یک نکته مهم در این رابطه وجود دارد و آن هم این است که بر خلاف تصور بسیاری از افراد که فکر می کنند می شود رنگ چشمان کودکان را از طریق رنگ چشمان والدینشان تعیین کرد به هیچ عنوان نمی توان چنین نتیجه گیری را برای رنگ چشم فردی که تازه به دنیا آمده است نمود! این یکی از افسانه های قدیمی است که فکر می کردند پدر و مادری که دارای یک نوع رنگ چشم هستند باید الزاما فرزندی داشته باشند که او هم دارای این رنگ چشم باشد. چنین افسانه ای دیگر مردود شده است. تحقیقات دانشمندان نشان داده است که تعیین کردن این که فردی دارای چه نوع رنگ چشمی باشد کاری بسیار دشوار و یا حتی در برخی از موارد غیر ممکن است به این دلیل که وقتی کودکی به دنیا می آید رنگ چشمان او به عوامل بسیاری ارتباط دارد که در بسیاری از موارد نمی توان این عوامل را مشخص کرد. دانشمندانی که در اوایل علم ژنتیک به بررسی کردن ساختار DNA  انسان ها می پرداختند به این نتیجه رسیده بودند که رنگ چشم انسان ها تابع تنها یک ژن است و در حقیقت یکی از نردبان های ژنتیکی است که تعیین کننده این است که شما چشمانی به رنگ آبی و یا قهوه ای و یا هر رنگ دیگری داشته باشید. این در صورتی است که امروزه می دانیم که چنین چیزی وجود ندارد و رنگ چشم انسان ها به عوامل مختلف دیگری نیز وابسته است. به عبارت دیگر ژن شناسان امروزی به این نتیجه رسیده اند که برای این که رنگ چشمان ما انسان ها تعیین شود احتیاج به 16 ژن است (به جای یک ژنی که در گذشته فکر می کردند برای تعیین رنگ چشم مورد نیاز است!) و بنابراین 16 ژن هستند که می توانند تعیین کننده این باشند که چشمان ما چه رنگی داشته باشد. همچنین به هیچ عنوان نمی توان گفت که وقتی پدر نوزادی که تازه به دنیا آمده است دارای چشمانی به رنگ آبیست و مادر او نیز دارای چشمانی به رنگ آبیست خود این نوزاد نیز دارای چشمانی به همین رنگ است! حتی از رنگ چشمان پدربزرگ ها و مادربزرگ های این نوزاد نیز نمی توان به هیچ عنوان چنین نتیجه گیری کرد. به عنوان مثال در صورتی که تمام پدربزرگ ها و مادربزرگ های این نوزاد دارای چشمانی آبی باشند و حتی پدر و مادر این نوزاد نیز دارای چشمانی آبی باشد بازهم نمی توان گفت که این نوزاد دارای چشمانی آبی است و ممکن است چشمان این نوزاد به رنگ دیگری باشد! بنابراین می توان این گونه تشخیص داد که رنگ چشمان نوزاد می تواند به عوامل مختلفی بستگی داشته باشد و به هیچ عنوان به صورت وراثتی از پدر و مادر و یا حتی از پدربزرگ و مادربزرگ به فرزند انتقال پیدا نمی کند!

رنگ چشمان انسان های اولیه چه رنگی بوده است؟

 

تعداد افرادی که در دنیا دارای چشمانی به رنگ آبی و سبز و رنگ های دیگر هستند نسبت به افرادی که چشم هایشان رنگ قهوه ای دارد خیلی کم می باشند. به عبارت دیگر اکثر انسان های که در کره زمین زندگی می کنند انسان هایی هستند که دارای چشمانی با رنگ قهوه ای می باشند. تحقیقاتی که دانشمندان در این زمینه انجام داده اند به این نتیجه رسیده است که علت این موضوع این است که روزگاری در کره زمین تمام انسان ها دارای رنگ چشم قهوه ای بوده اند! به عبارت دیگر تقریبا چیزی حدود 10000 سال پیش هیچ انسانی که دارای رنگ چشمی به غیر از رنگ قهوه ای باشد در کره زمین یافت نمی شده است و تمام انسان ها دارای رنگ چشم قهوه ای بوده اند. دانشمندانی که در این زمینه تحقیق می کنند بر این باورند که علت اصلی این که چشمانی که به رنگ قهوه ای هستند از تمام رنگ های دیگر بیشتر هستند نیز به همین دلیل است. تحقیقات نشان داده است که افرادی که دارای رنگ چشم آبی و رنگ های دیگر هستند همگی دارای جدی مشترک می باشند که مدت ها پیش زندگی می کرده است و رنگ چشمش تغییر یافته است در صورتی که تمام اجداد انسان ها چشمانی به رنگ قهوه ای دارند.

توزیع افراد با رنگ های چشم های مختلف در مناطق مختلف به چه صورت است؟

 

البته با این که تعداد افرادی که دارای رنگ چشم قهوه ای هستند نسبت به افرادی که چشمانی به رنگ های دیگر دارند بیشتر است؛ ولی با این وجود باید این نکته را نیز درنظر داشته باشید که تعداد افرادی که دارای رنگ های مختلف چشم هستند در مکان های مختلف نیز متفاوت می باشند. به عبارت دیگر ممکن است در ناحیه ای افرادی که دارای رنگ چشم آبی هستند نسبت به ناحیه ای دیگر بیشتر باشند و یا این که ممکن است در برخی از مناطق افرادی که دارای رنگ چشم قهوه ای هستند نسبت به افرادی که دارای رنگ چشم متفاوت هستند بیشتر باشند. بنابراین بر اساس تحقیقاتی که دانشمندان انجام داده اند نوع رنگ چشمی که افراد مختلف دارند می تواند تابعی از مکانی باشد که در آن زندگی می کنند. به عنوان مثال بر اساس داده های آماری که در این زمینه بدست آمده است می توان این گونه نتیجه گیری کرد که افرادی که در کشورهای آسیایی و یا کشورهای آفریقایی زندگی می کنند نسبت به افرادی که در اروپا و آمریکا زندگی می کنند در مجموع از درصد بالاتری از افراد چشم قهوه ای تشکیل شده اند. بنابراین بر اساس آمارهایی که مربوط به این بخش از جهان است می توان این گونه نتیجه گیری کرد که درصد تعداد افراد با چشمان قهوه ای رنگ در این نواحی نسبت به افراد با چشمان آبی رنگ خیلی بیشتر است. این در صورتی است که نسبت افرادی با چشمان آبی رنگ در نواحی مانند اروپا و آمریکا خیلی بیشتر است. یکی از مهم ترین مزیت هایی که افرادی که در این قاره ها زندگی می کنند دارا می باشند این است که چشمان این افراد دارای میزان بالایی از ملانین می باشد (همان طور که اشاره شد این ماده وقتی که در چشمان فردی وجود داشته باشد منجر به قهوه ای شدن چشمانش می شود) و بنابراین می توان این گونه نتیجه گیری کرد که این ملانین بالا در چشمانشان باعث می شود که آن ها از بسیاری از خطراتی که ممکن است برای چشمانشان اتفاق بیفتد حفظ می شوند. به عنوان مثال وقتی که میزان ملانین در چشمان آن ها زیاد باشد از اشعه های بسیار قوی و سنگینی که حاصل از تشعشعات فرا بنفش (UV) آفتاب است مصون می مانند. این در صورتی است که افرادی که در کشورهای اروپایی و مخصوصا در کشورهای شمال اروپا هستند افرادی هستند که نسبت به این اشعه های حفاظت نمی شوند چون بسیاری از آن ها چشمانی آبی دارند و میزان ملانین چشمانشان کم است.

در کشورهایی مانند کشور آمریکا به این دلیل که افرادی که دارای رنگ چشمان مختلفی هستند در آنجا زندگی می کنند، نمی توان گفت که رنگ چشم غالب چه رنگی است. در حقیقت در کشور آمریکا افرادی که از تمام نقاط جهان و با تمام قومیت های دیگر به آن جا مهاجرت کرده اند زندگی می کنند و بنابراین نمی توان به طور دقیق تشخیص داد که آن ها دارای چه نژادی هستند که بتوان از آنجا رنگ چشمانشان را مشخص کرد. از این رو می توان این گونه نتیجه گیری کرد که آن ها می توانند دارای انواع و اقسام رنگ چشم باشند. ولی در این زمینه تحقیقات زیادی انجام شده است و آمارگیری های متعددی به عمل آمده است. یکی از آمارگیری های جامعی که در این زمینه انجام شده است مربوط به سال 2014 یعنی حدودا 7 سال پیش می شود. در این آمارگیری مشخص شد که به هیچ عنوان نمی توان گفت که در این کشور کدام رنگ چشم نسبت به رنگ های دیگر قالب است. به عنوان مثال نتیجه هایی که از این نظرسنجی به دست آمد نشان دهنده این شد:

-          45 درصد از افرادی که در کشور ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند دارای چشمانی به رنگ قهوه ای هستند

-          27 درصد از افرادی که در کشور ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند دارای چشمانی به رنگ آبی هستند

-          18 درصد از افرادی که در کشور ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند دارای چشمانی به رنگ ترکیبی از قهوه ای و سبز هستند

-          9 درصد از افرادی که در کشور ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند دارای چشمانی به رنگ سبز هستند

-          1 درصد از افرادی که در کشور ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند دارای چشمانی به رنگ های دیگر (به غیر از رنگ هایی که نام برده شد) هستند

ممکن است پیش خودتان سوال کنید که منظور از این 1 درصد چه بود؟ ممکن است بگویید ما به خوبی چشمانی به رنگ هایی مانند رنگ قهوه ای، رنگ سبز، رنگ آبی و رنگ های ترکیبی از رنگ سبز و قهوه ای را درک می کنیم ولی مگر به غیر از این ها نیز رنگ دیگری وجود دارد؟

در پاسخ به این سوال باید گفت که بله چنین ترکیب رنگی نیز وجود دارد! در حقیقت در دنیا برخی از افراد هستند که به دلیل بیماری هایی که دارند (که البته بیماری هایی که منجر به این می شود که رنگ چشمان آن ها کمی متفاوت از چشمان دیگر باشد بیماری هایی بسیار نادر می باشند) رنگ چشمانشان با رنگ چشمان دیگران متفاوت است. به عبارت دیگر ممکن است این افراد دارای چشمانی به رنگ های دیگری مانند زرد باشند یا حتی ممکن است رنگ چشمان آن ها به رنگ صورتی درآید که البته همان طور که اشاره شد این ها نشان دهنده یک بیماری بسیار نادری است که ممکن است به آن دچار شده باشند.

البته باید به این نکته هم توجه کرد که در آماری که در قسمت بالا ارایه شد، برخی از افرادی که دارای چشمانی به رنگ خاکستری بودند نیز در دسته بندی چشمان به رنگ آبی قرار گرفته بودند. همچنین نتیجه های آماری که گرفته شد بسیار تقریبی بود و بسیاری از پارامترها و شاخص های آماری در آن لحاظ نشده بود و تنها برای این ارایه شد که یک نتیجه گیری کلی را برای شما مشخص کند.

از میان رنگ هایی که در این نظرسنجی به آن ها اشاره شد، دو رنگ سیاه و بنفش در این نظرسنجی ها قرار نگرفته بودند. علت اصلی برای این موضوع این بود که بر خلاف باوری که در انسان ها وجود دارد که فکر می کنند که این رنگ ها رنگ هایی هستند که به طور طبیعی در بدن انسان ها وجود دارند؛ این موضوع به هیچ عنوان درست نیست! به عبارت دیگر نمی توان هیچ انسانی را در کره زمین پیدا کرد که دارای چشمانی به رنگ سیاه باشد! همچنین هیچ انسانی در کره زمین پیدا نمی شود که چشمانی به رنگ بنفش داشته باشد! در حقیقت افرادی که چشمانی به رنگ سیاه دارند، همان افرادی هستند که چشمانشان به رنگ قهوه ای تیره است و افرادی هم که دارای چشمانی به رنگ بنفش هستند افرادی هستند که چشمانشان به رنگ آبی تیره است.

آیا چشمان با رنگ روشن تر آسیب پذیرتر است؟

 

نکته جالب دیگری که در زمینه افرادی که دارای چشمانی با رنگ روشن دارند اهمیت دارد و باید به آن اشاره کرد این است که این گونه افراد ممکن است دچار مشکلاتی از نظر رویارویی با پرتوهای نور شوند. به عبارت دیگر تحقیقات نشان داده است افرادی که دارای چشمانی هستند که رنگ آن ها روشن است توانایی کمتری به هنگام رویاروی شدن با نورهای شدید دارند. در حقیقت چشمان این افراد بیشتر آسیب می پذیرد. تحقیقات همچنین نشان داده است که این افراد وقتی که در محیط هایی قرار می گیرند که نور شدید در آنجا وجود دارد احتمال این که این نور به چشمانشان آسیب بزند خیلی بیشتر از افرادی است که دارای چشمانی هستند که رنگشان تیره تر است. علت این موضوع هم وجود میزان بالای ملانین در چشمان افرادی است که چشمانشان رنگ تیره دارد. افرادی که چشمانشان رنگ روشن دارد در چشمشان دارای میزان کمتری ملانین هستند و بنابراین احتمال این که دچار آسیب هایی از این قبیل شوند برای آن ها بسیار بیشتر از افرادی است که میزان ملانین چشمانشان بیشتر است. یکی از مهم ترین علت هایی که این افراد به هنگامی که در محیط هایی که میزان نور بسیار بالاست چشمان خودشان را به حالت نیمه بسته در می آورند نیز همین رنگ چشم آن هاست. یکی از توصیه هایی که به این افراد می شود این است که چشمانشان را با استفاده از عینک های مخصوص بپوشانند تا به این وسیله بتوانند چشمان را از خطرات امواج فرابنفش خورشیدی محافظت کنند.

و در نهایت اصلا مهم نیست که چشمان شما چه رنگی باشد چون این چیزی است که با آن به دنیا آمده اید و نمی توانید تغییرش دهید. فراموش نکنید که باید از چشمانتان که یکی از مهم ترین اعضای بدنتان است محافظت کنید!

 

 

[ یک شنبه 23 آبان 1400 ] [ 16:28 ] [ شکوهی ]

1. اول از همه به اندازه کافی به آن ها حق اختیار و انتخاب دهید!

 

یکی از بهترین کارهایی که شما می توانید برای این که شاگردان بهتری داشته باشید انجام دهید این است که به اندازه کافی به آن ها حق انتخاب و اختیار دهید. در این صورت می توانید انتظار داشته باشید که آن ها رشد بیشتری بکنند. به عبارت دیگر شما به عنوان معلمان آن ها باید سعی کنید تا به اندازه کافی برای آن ها این شرایط را فراهم کنید که خودشان فکر کنند و جای تصمیم گیری داشته باشند. شما باید این "اتاق فکر و تفسیر" را برای آن ها فراهم کنید تا بتوانند با توجه به دیدگاه هایی که خودشان دارند و با توجه به علمی که از شما بدست آورده اند خودشان درباره موضوعات مختلفی که قرار است با آن روبرو شوند تجزیه و تحلیل های مناسب را بکنند و بتوانند نتیجه گیری های لازم را انجام دهند. در غیر این صورت شما به جای این که توانایی خلاقیت را در آن ها تقویت کنید، آن ها را از نظر تفکر منطقی و درست ضعیف تر و ضعیف تر می کنید و در نتیجه به هیچ جایی نمی رسید!

در صورتی که دانش آموزان توانایی فکر کردن بیشتری را داشته باشند احتمال این که ایده های خلاقانه بیشتری بدهند افزایش پیدا می کند این درست مانند آن است که شما به جای این که به دانش آموزان ماهی بدهید به آن ها یاد بدهید که چگونه ماهی بگیرند. به عبارت دیگر به جای این که نتیجه گیری های انسان های دیگر را به آن ها بدهید به آن ها یاد بدهید که چگونه نتیجه گیری کنند و این موضوع می تواند برای آن ها خیلی مفید باشد.

2. به آن ها کمک کنید تا بهتر ببینند!

 

شما باید به دانش آموزانتان کمک کنید تا نسبت به گذشته دیدگاه بهتری نسبت به زندگی و نسبت به همه چیز داشته باشند. یکی از مهمترین کارهایی که انسان هایی که حقیقتا می خواهند به دیگران یاد بدهند باید انجام دهند این است که این توانایی را داشته باشند که به آن ها کمک کنند تا بهتر از دیگران ببینند. این موضوع خیلی مهم است و شما باید سعی کنید تا این چشم بینا را به آن ها بدهید تا آن ها بتوانند موقعیت های مختلفی را که در زمینه های مختلف برایشان ایجاد می شود به آسانی ببینند. آن ها باید این چشم بینا را داشته باشند که ببینند کاری که می خواهند انجام دهند به چه اندازه به آن ها سود می رساند و یا این که چه کارهایی می توانند انجام دهند برای این که پیشرفت بیشتری بکنند.

3. به آن ها کمک کنید تا استانداردهای خودشان را برای سنجش پیدا کنند!

 

یکی از اشتباهاتی که بسیاری از معلمان مرتکب می شوند این است که فکر می کنند دانش آموزانشان هم باید مانند خودشان استانداردهایی داشته باشند که مربوط به معلمان آن هاست. این در صورتی است که شما به عنوان یک معلم باید سعی کنید تا استانداردهایی برای دانش آموزان تولید کنید که مربوط به خودشان است. در حقیقت شما باید به آن ها یاد بدهید که استانداردهایی که خودشان می خواهند را برای خودشان تولید کنند. شما باید سعی کنید تا روش های تولید کردن معیار مناسب را به آن ها یاد بدهید و از آن ها بخواهید تا بر اساس این معیار مناسب استانداردهای خودشان را انتخاب کنند. این کار می تواند باعث شود که هم اعتماد آن ها به شما به عنوان معلم بیشتر شود و هم این که شما کمک بیشتری به آن ها کرده باشید.

4. شیوه هایی را که معلمان قدیمی به این شیوه ها درس می داده اند بررسی کنید و سعی کنید تا نواقص این شیوه ها را بررسی کنید!

 

از دیگر کارهایی که انجام دادن آن می تواند به شما کمک کند تا معلم بهتری شوید این است که شیوه هایی را که معلمان قدیم تر از شما به این شیوه ها درس می داده اند را مورد بررسی قرار دهید و ببینید مشکل این شیوه ها چه بوده است تا خودتان اشتباه آن ها را تکرار نکنید. تحقیقات نشان داده است انجام دادن این کار می تواند به شما کمک کند تا شانس بیشتری برای موفقیت در کار معلم شدن داشته باشید. در صورتی که شما بتوانید بررسی کنید که روش های آموزشی که قبل از شما انجام می گرفته چه روش هایی بوده است و بر این اساس کارتان را انجام دهید کارتان بسیار کامل تر و بی نقص تر از زمانی می شود که بدون این که به کارهای قبلی توجه کنید خودتان تصمیم بگیرید تا شیوه جدیدی را ایجاد کنید. در این رابطه یک ضرب المثل معروفی وجود دارد که می گوید: "افرادی که از تاریخ درس نمی گیرند محکوم به تکرار کردن آن هستند!" بنابراین در صورتی که فکر می کنید کارتان اشکالاتی دارد می توانید به شیوه های انسان هایی که در گذشته کار شما را انجام می داده اند توجه کنید و بر این اساس از آن ها یاد بگیرید که کدام کار برای شما بهتر است.

5. وقتی دانش آموزانتان بر روی پروژه ای کار می کنند سعی کنید بهترین کارهایی که در زمینه این پروژه انجام گرفته را به آن ها نشان دهید!

 

شما برای این که بتوانید در کارتان به عنوان یک معلم موفق شوید باید سعی کنید تا در صورتی که دانش آموزانتان می خواهند بر روی پروژه ای کار کنند نمونه هایی را از بهترین کارهایی که در این زمنیه انجام گرفته به آن ها نشان دهید. این کار می تواند هم به شما کمک کند تا برای این که کارهای آن ها را بسنجید الگویی داشته باشید و هم به آن ها کمک کند تا بتوانند برای انجام دادن کارشان ایده آلی داشته باشند. تحقیقات نشان داده است انجام دادن این کار می تواند باعث شود که شانس این که آن ها کیفیت کار بالایی به شما تحویل دهند به میزان بسیار زیادی بیشتر شود. بنابراین سعی کنید تا حتما یک یا چند نمونه از پروژه مورد نظر به آن ها نشان دهید و در عین حال سعی کنید به آن ها کمک کنید تا کار را انجام دهند.

6. حتما در تمام مراحل انجام کار به آن ها فیدبک هایی بدهید!

 

یکی دیگر از موارد بسیار کلیدی و مهمی که شما به عنوان یک معلم باید حتما به آن توجه داشته باشید این است که به دانش آموزانتان فیدبک هایی را بدهید برای این که مشخص شود که در چه مرحله ای از کار هستند. تحقیقات نشان داده است انجام دادن این کار می تواند به آن ها کمک کند تا شانس بیشتری برای موفقیت داشته باشند. شما باید هر چند وقت یک بار کیفیت کاری که آن ها انجام می دهند را مورد کنترل قرار دهید و بررسی کنید که کاری که می کنند درست است یا خیر. همچنین همزمان با فیدبک هایی که به آن ها ارایه می کنید باید حتما درباره این که چگونه کارهای بعدی را انجام دهند پیشنهاداتی نیز به آن ها بکنید. این کار می تواند باعث شود که مسیر انجام کار برای آن ها مشخص تر شود. این کار همچنین می تواند باعث شود که آن ها شما را به عنوان فردی که می تواند راهنمای خوبی برایتان باشد قبول کنند.

7. کاری کنید که در ذهن آن ها پرسش هایی مناسب ایجاد شود!

 

ایجاد شدن پرسش های مناسب در ذهن آن ها می تواند به شما کمک کند تا احتمال موفقیتتان را در کار تدریس بیشتر کنید. شما باید سعی کنید تا جایی که می توانید مفاهیم را به شیوه ای مطرح کنید که آن ها بتوانند شانس بیشتری برای پرسیدن سوالات بهتر و مرتبط تر با کار داشته باشند. تحقیقات نشان داده است در صورتی که شما سعی کنید تا به این شیوه درس بدهید می توانید انتظار داشته باشید که در ذهن آن ها سوالات مناسبی ایجاد شود و بنابراین می توانید انتظار داشته باشید که در کارتان موفق تر شوید. شما باید مطالبی را که می خواهید به آن ها درس بدهید به شیوه ای ارایه کنید که آن ها به خوبی مطالب را درک کنند. ذهن این دانش آموزان باید به شیوه ای باشد که به سمت پرسیدن سوالاتی برود که به نظر شما درست و سازنده است. فراموش نکنید شما به عنوان استاد وظیفه دارید تا ذهن دانش آموزان را به این سمت مورد نظر ببرید تا بتوانید کاری کنید که آن ها بیشترین بازدهی را داشته باشند.

8. سعی کنید تا عصاره مطالب را در ابتدا برای آن ها ارایه کنید!

 

شما باید کاری کنید که مطالبی که ارایه می کنید برای آن ها کاملا مشخص باشد. به عبارت دیگر شما باید عصاره کار را برایشان مشخص کنید به این شکل که آن ها بتوانند به راحتی بفهمند که مطالبی که ارایه شده است درباره چیست. تحقیقات زیادی در این زمینه انجام گرفته است و اکثر آن ها به این نتیجه رسیده اند که معلمان و استادانی که سعی می کنند تا به این شیوه به دانش آموزان مطالبی را ارایه کنند معلمانی هستند که شانس بسیار بیشتری برای موفقیت نسبت به معلمانی دارند که فکر می کنند مطالب باید به صورت تمام و کمال ارایه شود. به عبارت دیگر شما باید از وقتی که در اختیار دارید استفاده کنید و در ابتدا چکیده و عصاره کار را برای آن ها ارایه کنید و بعد از آن سعی کنید تا از ابتدا شروع کرده و بر همین اساس مطالب را ارایه کنید. در غیر این صورت احتمال این که بتوانید به اندازه کافی در کار موفق شوید خیلی کم می شود. تحقیقات همچنین نشان داده است که دانش آموزان به این شیوه خیلی بهتر مطالب را فرا می گیرند.

9. سعی کنید تا به "کیفیت" آموزش توجه کنید!

 

توجه کردن به کیفیت آموزش هم از دیگر نکته های مهم و کلیدی است که شما باید حتما به آن توجه داشته باشید. شما باید سعی کنید تا کار آموزش را تا جایی که می توانید با کیفیت انجام دهید در غیر این صورت ممکن است با مشکلات جدی برخورد کنید. تحقیقات نشان داده است که توجه کردن به کیفیت می تواند باعث شود که میزان موفقیت معلمان در کار آموزش چندین برابر شود. بنابراین شما باید سعی کنید تا به جای این که به کمیت کار توجه کنید و به جای این که فکر کنید عدم وجود کیفیت مطلوب را می توان با کمیت بالا جبران کرد؛ به کیفیت توجه کنید و سعی کنید تا بر این اساس مطالبی ارایه کنید که دارای کیفیت بالایی هستند. فراموش نکنید هرچقدر هم که کمیت کار شما زیاد باشد در صورتی که کیفیت بالایی نداشته باشید به هیچ عنوان نمی توانید انتظار داشته باشید که در این کار موفق می شوید به این دلیل که انجام کار بدون کیفیت مانند این می ماند که شما ساعت های زیادی از زمان خودتان و همچنین دانش آموزانتان را هدر بدهید.

10. از شاگردان دیگری که در کارشان موفق بوده اند برای آن ها مدل هایی نشان دهید!

 

شما باید سعی کنید تا مدل هایی را به آن ها نشان دهید که مربوط به  دانش آموزان دیگر بوده اند. این کار می تواند به آن ها کمک کند تا نسبت به کاری که می خواهند انجام دهند و مسیری که باید بپیمایند احساس بهتری داشته باشند. شما باید سعی کنید تا به آن ها نشان دهید بهترین کارهایی که می توانند در این زمینه به عنوان یک شاگرد انجام دهند چیست و سپس آن ها را تشویق کنید تا این کار را بر اساس مدل هایی که وجود دارد و در اختیارشان قرار دارد انجام دهند. تحقیقات نشان داده است معلمان و استادانی که از این روش برای تعلیم و تربیت استفاده می کنند نسبت به معلمان و استادانی که هیچ مدلی برای شاگردان خودشان ارایه نمی دهند بسیار بهتر عمل می کنند. تحقیقات همچنین نشان داده است انجام دادن این کار می تواند به آن ها کمک کند تا دیدگاه مناسبتری نسبت به کاری که دارند انجام می دهند داشته باشند و علاوه بر همه این ها این کار به آن ها اجازه می دهد تا نسبت به این کار خوشبین تر باشند.

11. سعی کنید محیط مدرسه و به خصوص کلاس درس برای دانش آموزان جای خوشایندی باشد!

 

شما به عنوان یک معلم وظیفه دارید تا کاری کنید که دانش آموزان انگیزه و علاقه بیشتری برای آمدن به کلاس داشته باشند. در این حالت می توانید تضمین کنید که آن ها بهتر کار می کنند و نتیجه ای که می خواهید بگیرید مطلوب تر خواهد بود. بنابراین باید به این نکته توجه کنید که باید سعی کنید تا جوی مثبت را در کلاس ایجاد کنید که دانش آموزان بتوانند در این جو مثبت انگیزه بیشتری را برای آمدن به کلاس پیدا کنند. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است در مدرسه ها و در کلاس هایی که در آن ها دانش آموزان احساس راحتی بیشتری می کنند و احساس می کنند که جو مثبت تری وجود دارد احتمال این که تعداد دانش آموزان درسخوان و موفق در این مدرسه ها بیشتر شود به مراتب بیشتر از زمانی است که این دانش آموزان در مدرسه ها و در کلاس هایی درس می خوانند که در آن ها جو مثبتی وجود ندارد و آن ها مجبور هستند تا شرایط مدرسه و کلاس های درس و معلم را "تحمل" کنند! همین تحمل کردن باعث می شود که میزان رشد تحصیلی آن ها به میزان بسیار زیادی کم می شود.

12. در صورتی که می توانید سعی کنید برای آن ها برنامه های متنوعی ایجاد کنید تا احساس خستگی نکنند!

 

شما می توانید برای این که دانش آموزان احساس خستگی نکنند و برای این که روحیه آن ها تغییر کند برنامه هایی را برای آن ها ایجاد کنید که تنوع بیشتری دارد. این کار می تواند باعث شود که احتمال این که این دانش آموزان احساس موفقیت و احساس رضایت بیشتری از آمدن به مدرسه بکنند بیشتر شود. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است دانش آموزانی که در مدرسه هایی هستند که در آن ها معلمان سعی می کنند تا از این برنامه ها استفاده کنند شانس بسیار بیشتری برای موفقیت نسبت به دانش آموزانی دارند که در مدرسه هایی زندگی می کنند که در آن ها معلمان چنین امکاناتی را برایشان ایجاد نمی کنند. بنابراین در صورتی که می توانید سعی کنید تا دانش آموزان را با برنامه هایی که هر چند وقت یک بار ایجاد می کنید و باعث ایجاد تنوع برایشان می شود از جو خسته کننده درس تکراری دور کنید و به این شکل احساس رضایت و در نتیجه آن بازدهی آن ها را بیشتر نمایید.

13. از همان ابتدای کار برای تدریس خودتان یک جدول برنامه ریزی داشته باشید!

 

شما باید برای این که به دانش آموزان یاد بدهید که چگونه درس بخوانند باید قبل از آن برای خودتان یک برنامه ریزی داشته باشید و برای خودتان مشخص کنید که چگونه می توانید کار تدریس را انجام دهید. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است که دانش آموزانی که در کلاس هایی درس می خوانند که در آن ها معلمان قبل از هر چیزی برای خودشان یک برنامه ریزی دارند نسبت به دانش آموزانی که معلمان آن ها هیچ برنامه ریزی برای خودشان ندارند بسیار موفق تر عمل می کنند. شما باید از همان روز اول برای خودتان مشخص کنید که چه می خواهید و می خواهید چکار کنید و بنابراین باید سعی کنید تا بر همین اساس به دانش آموزان هم تا حدودی بگویید که باید چکار بکنند که بر اساس همین برنامه ریزی پیش بروند. شما باید ازهمان ابتدای کار برایشان مشخص کنید که روند کار به چه شکلی خواهد بود تا آن ها هم بتوانند بر اساس همین روند کاری کارهای خودشان را تطبیق دهند.

14. پروسه های طولانی و کارهایی را که به نظر آن ها بزرگ می آید را برایشان به صورت کارهای کوچک درآورید که احساس کنند قابل انجام است!

 

ممکن است دانش آموزان از این که می خواهند در طول دوره کلاس کارهای بزرگی انجام دهند ترس داشته باشند. شما باید به آن ها کمک کنید تا از این که می خواهند چنین فرآیندها و پروسه هایی را طی کنند ترسی نداشته باشند. به عنوان مثال فرض کنید که شما می خواهید یک کتاب را در طول یک دوره به آن ها یاد بدهید. در این صورت اگر این توانایی را داشته باشید که به آن ها بگویید که خواندن این کتاب به یک باره انجام نمی گیرد بسیار موفق عمل کرده اید. در حقیقت شما باید به آن ها بگویید که قرار است این کتاب را به صورت فصل به فصل به آن ها یاد دهید. حتی در بسیاری از موارد شما می توانید کاری کنید که آن ها از فصل های بعدی این کتاب خبر نداشته باشند و تنها سعی کنید تا همان فصل های ابتدایی را بخوانید و در این صورت خواهید دید که نسبت به زمانی که تمام کتاب را در همان ابتدا به آن ها معرفی کنید و آن ها را بترسانید؛ بسیار موفق تر عمل خواهید کرد!

15. از احساسات هم استفاده کنید!

 

شما به عنوان یک معلم موفق که قرار است به شاگردان و دانش آموزان درس بدهد و می خواهد بهترین نتیجه را بگیرد باید سعی کنید تا از احساسات استفاده کنید. به عبارت دیگر شما باید سعی کنید تا با این دانش آموزان رابطه ای احساسی برقرار کنید. تحقیقات نشان داده است که برقرار کردن رابطه احساسی با این دانش آموزان می تواند به میزان بسیار زیادی به آن ها کمک کند تا در کارشان موفق شوند. در صورتی که فکر می کنید برقرار کردن رابطه احساسی با آن ها می تواند منجر به پایین آمدن بازدهی آن ها شود سخت در اشتباه هستید. شما باید سعی کنید تا هر چند وقت یک بار با استفاده از روش های مختلفی که خودتان درست می دانید با آن ها رابطه عاطفی برقرار کنید و کاری کنید که آن ها بتوانند این احساساتی را که از جانب شما وجود دارد را حس کنند. در این صورت می توانید انتظار داشته باشید که شانس شما برای این که در این کار موفق شوید بسیار بیشتر از زمانی می شود که بدون احساس به آن ها درس می دهید و رابطه عاطفی با آن ها برقرار نمی کنید.

16. سعی کنید در کلاستان احساس کنجکاوی را در دانش آموزان ایجاد کنید!

 

از دیگر روش هایی که توجه کردن به آن می تواند به شما کمک کند تا یک معلم و استاد خوب باشید این است که سعی کنید کلاس هایتان را به شیوه ای برگزار کنید احساس کنجکاوی در دانش آموزان ایجاد شود. تحقیقات نشان داده است یکی از بهترین شیوه هایی که شما می توانید با استفاده از این شیوه کیفیت کار دانش آموزان را بیشتر کنید این است که سعی کنید تا احساس کنجکاوی را در آن ها تقویت کنید و آن ها را نسبت به موضوعات و مطالبی که قرار است ارایه دهید کنجکاو کنید. محققانی که در این زمینه کار می کنند به این نتیجه رسیده اند که برانگیختن این احساس در دانش آموزان می تواند به آن ها کمک کند تا موفق تر شوند و مطالب را بیشتر یاد بگیرند. به این دلیل که هنگامی که آن ها را کنجکاو می کنید احتمال این که خودشان به دنبال مطالب بروند و آن ها را پیدا کنند خیلی بیشتر می شود تا زمانی که در کلاس هایی خشک بدون این که آن ها را نسبت به موضوع کنجکاو کنید مطالبی را به زور به آن ها ارایه کنید.

17. سعی کنید کلاس حالت یک طرفه نداشته باشد!

 

از دیگر موضوعات مهمی که معلمان باید برای این که بازدهی بهتری داشته باشند به آن توجه کنند این است که نباید کاری کنند که کلاس حالت یک طرفه داشته باشد. در صورتی که شما به عنوان یک معلم در جایگاه خودتان قرار بگیرید و جلوی دانش آموزان بایستید و شروع به درس دادن بکنید در صورتی که به آن ها اجازه ندهید که آن ها هم پاسخ دهند؛ شانستان برای این که بتوانید آن طور که باید و شاید نتیجه مطلوب را از کلاس بگیرید خیلی کم می شود به این دلیل که در این حالت کلاس شما یک حالت یک طرفه پیدا می کند و دانش آموزان نمی توانند در کار دخالت کنند. این در صورتی است که کلاس شما باید حالت دو طرفه داشته باشد به این شکل که دانش آموزان باید این توانایی را داشته باشند که در کارها دخالت کنند و سعی کنند تا در صورتی که درباره موضوعی نظری دارند آن را بیان کنند. از همه مهم تر این است که آن ها باید آزاد باشند تا سوالات خودشان را از شما بپرسند و ترسی از پرسیدن سوال نداشته باشند. در چنین حالت می توانید انتظار داشته باشید که کلاس شما از یک حالت یک طرفه درآمده است و شما به راحتی می توانید یک تعامل سازنده با دانش آموزان داشته باشد.

18. سعی کنید تا توجه دانش آموزان را به خودتان جلب کنید و بعد از این که توجهشان را جلب کردید نگذارید که حواشان پرت شود!

 

یکی دیگر از ویژگی هایی که یک معلم خوب باید داشته باشد این است که توجه دانش آموزان را به خودش جلب کند و وقتی که این کار را انجام داد دیگر نگذارد که توجه آن ها به جای دیگری برود. این یکی از تکنیک های درس دادن است که هر معلمی که می خواهد از کلاسش نتیجه ای مطلوب بگیرد باید به آن توجه کند. این در حقیقت مهارتی است که معلمان دارند و با استفاده از آن توجه دانش آموزان را به خودشان جلب می کنند و وقتی که این کار را انجام دادند نمی گذارند تا توجه دانش آموزان از خودشان پرت شود. تحقیقات نشان داده است که انجام دادن این کار می تواند به میزان بسیار زیادی به معلمان کمک کند تا نتیجه مطلوبی را که می خواهند از کارشان بگیرند. این کار همچنین می تواند به دانش آموزان کمک کند تا مطالب را بهتر یاد بگیرند.

19. به عنوان یک معلم کاری کنید که کلاستان خشک نباشد!

 

شما به عنوان یک معلم نباید کاری کنید که کلاستان دارای جو خشکی باشد. به عبارت دیگر هر چند وقت یک بار چیزی بگویید که این حالت خشک بودن کلاس تغییر کند. مثلا فرض کنید که در حال درس دادن درباره یک موضوعی هستید که فکر می کنید یک موضوع بسیار خشک است. در این صورت یکی از روش هایی که با استفاده از آن می توانید شانستان را برای تبدیل شدن به یک معلم خوب افزایش دهید و کاری کنید که میزان علاقه دانش آموزان به شما بیشتر شود این است که سعی کنید تا با گفتن حرف هایی کلاس را از این حالت خشک درآورید. شما باید سعی کنید تا حرف هایی بزنید که دانش آموزان احساس نکنند که شما به عنوان یک معلم صرفا برای درس دادن به آن ها آمده اید. به عنوان مثال گفتن لطیفه هایی وسط کلاس می تواند بهترین گزینه برای این کار باشد. همچنین می توانید با شوخی هایی که وسط درس می کنید روحیه دانش آموزان را تغییر دهید و کاری کنید که آن ها بتوانند راحت تر مطالب را درک کنند.

20. سعی کنید به جای این که معلم دانش آموزان باشید؛ دوستشان باشید!

 

شما به جای این که معلم دانش آموزانتان باشید باید سعی کنید تا دوست آن ها باشید. تحقیقات نشان داده است که این کار می تواند به بالا رفتن بازدهی آن ها به میزان بسیار زیادی کمک کند. شما به عنوان معلم باید سعی کنید تا با آن ها رابطه عاطفی برقرار کنید. باید سعی کنید تا جایی که می توانید به آن ها در کنار درس دادن مطالب علمی، به عنوان دوست توصیه هایی هم به آن ها بکنید. فراموش نکنید که آن ها بچه و نوجوان هستند و برای این که وارد زندگی شوند باید به آن ها درس های زیادی بدهید. شما به عنوان فردی که سال ها از آن ها بزرگتر است و تجربه های زیادی دارد باید از برخی از تجربه هایی که در زندگی کسب کرده اید و فکر می کنید به درد آن ها می خورد در اختیارشان قرار دهید. همچنین فراموش نکنید که یک دوست همیشه باید برای شنیدن درددل های دوستان دیگرش آماده باشد و شما هم باید به عنوان یک معلم همیشه آماده شنیدن حرف های دانش آموزان به عنوان دوستانتان باشید.

 

 

[ یک شنبه 16 آبان 1400 ] [ 15:25 ] [ شکوهی ]

19. وقت زیادی را در شبکه های اجتماعی بگذرانید!

 

یکی دیگر از اشتباهاتی که مردانی که به سن چهل سالگی می رسند انجام می دهند این است که وقت زیادی را به شبکه های اجتماعی اختصاص دهند. این کار می تواند منجر به این شود که آن ها دچار استرس های بیشتری شوند. گشت و گذار کردن در شبکه های اجتماعی کار خوبی است ولی در صورتی که شما بخواهید این کار را به میزان بیش از اندازه انجام دهید ممکن است برای شما دردسرهای زیادی ایجاد کند. این کار می تواند منجر شود که شانس شما برای این که بتوانید یک زندگی موفق داشته باشید به میزان زیادی کاهش پیدا کند. شما باید تمام تلاشتان را بکنید به جایی که در شبکه های اجتماعی سیر کنید سعی کنید تا در زندگی واقعی به تمامی حضور داشته باشید. این که به جای زندگی واقعی تمام مدت در فضای مجازی باشید باعث می شود که احتمال موفقیت شما به عنوان یک مرد چهل ساله خیلی کم شود. بنابراین سعی کنید تا حتما استفاده کردن از شبکه های اجتماعی را کاهش دهید و به واقعیت زندگی بیشتر اهمیت دهید.

20. کودک درونتان را انکار کنید!

 

انکار کردن کودک درون نیز از دیگر اشتباهاتی است که مردانی که به سن چهل سالگی می رسند ممکن است مرتکب شوند. در حقیقت حتی آن دسته از مردانی که به سن چهل سالگی رسیده اند و هنوز هم سرشار از آرزوهای بزرگ هستند و دوست دارند تا در جهت رسیدن به این آرزوها جاه طلبانه حرکت کنند نیز در زندگیشان به این نتیجه می رسند که یک کودک درون دارند! در حقیقت تمام ما انسان ها این کودک درون را داریم و نباید آن را انکار کنیم! شما باید سعی کنید تا هر چند وقت یک بار از کارتان فاصله بگیرید و زمانی را با این کودک درون بگذرانید. هر مردی (و البته هر زنی) در دنیا این کودک درون را دارد که باید سعی کند تا کاری کند که این کودک درون از بین نرود. شما باید سعی کنید که تا جایی که می توانید در کنترل کردن این کودک نقش داشته باشید و باید سعی کنید تا کارهایی انجام دهید که این کودک را خوشحال می کند. شما باید سعی کنید تا این کودک را زنده نگه دارید برای این که بتواند به شما کمک کند تا احساس جاری بودن زندگی در خودتان را حفظ کنید.

21. کتاب نخوانید!

 

در صورتی که به سن چهل سالگی رسیده اید و فکر می کنید بهتر است کتاب نخوانید، این فکر کاملا اشتباه است! در حقیقت این یکی از اشتباهاتی است که مردانی که به این سن می رسند انجام می دهند. آن ها فکر می کنند دیگر وقت کتاب خواندن نیست در صورتی که شما هرگز نباید از یاد گرفتن چیزهای جدید قافل شوید. شما باید سعی کنید تا به بهانه های مختلف از وقت خودتان استفاده کنید تا کتاب بخوانید. منظور این است که حتی اگر شده از اینترنت و زمانی که به رفتن به وب سایت ها اختصاص می دهید بزنید و این زمان را به خواندن کتاب اختصاص دهید. این کتابی که می خوانید اصلا مهم نیست که چه محتوایی داشته باشد. به عنوان مثال می تواند یک کتاب داستان باشد و یا این که می تواند یک کتاب تاریخ و یا مواردی از این قبیل باشد. شما باید سعی کنید تا کتاب خواندن را در تمام مرحله های زندگیتان داشته باشید. کتاب می تواند دوست خوبی برای انسان باشد. کتاب از کاغذ ساخته شده است و با کلمات پوشیده شده است و چیزی درون آن است که می تواند مغز و ذهن شما را بازتر کند.

22. نسبت به بدن خودتان به اندازه کافی اعتماد به نفس داشته باشید!

 

این که خیلی چاق باشید و یا خیلی لاغر باشید و یا خیلی کوتاه و یا خیلی بلند باشید و یا این که عضلانی نباشید می تواند در شما استرس ایجاد کند! این استرس ها استرس هایی هستند که شما باید در دهه 30 زندگی خودتان کنار می گذاشته اید! در صورتی که به سن 40 رسیده اید و هنوز هم استرس دارید ممکن است برای شما مشکلاتی ایجاد شود. در این سن بدن شما بدن شماست و شما باید این موضوع را درک کرده باشید که وقتی 40 ساله شده اید دیگر ممکن است نتوانید به اندازه کافی همان طور که در دهه 30 و 20 خودتان خوش اندام بوده اید خوش اندام باشید. بنابراین باید سعی کنید تا قدر بدنتان را بدانید و قبول کنید که بدنتان هر شکل و شمایلی که داشته باشد همان شکل و شمایل را دارد و این چیزی نیست که بتوانید آن را تغییر دهید! پس نسبت به بدنی که در این سن دارید احساس اعتماد به نفس داشته باشید و سعی کنید تا آن را قبول کنید!

23. در صورتی که ازدواج کرده ایدبه اندازه کافی به خانواده تان اهمیتی ندهید!

 

در صورتی که ازدواج کرده اید کمی بیشتر به فکر خانواده تان باشید. این موضوع خیلی مهم است که شما سعی کنید تا کمی بیشتر به فکر خانواده ای باشید که دارید. یکی از مهم ترین و کلیدی ترین موضوعاتی که در زندگی شما باید وجود داشته باشد خانواده شما می باشد و بنابراین شما در این سن باید سعی کنید تا با خانواده خودتان رابطه ای بهتر داشته باشید. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است مردهای بالای 40 سالی که اولویت اصلی زندگیشان خانواده شان است نسبت به آن هایی که به خانواده اهمیت نمی دهند زندگی سالم تر و بهتری از نظر روانی دارند و بنابراین در صورتی که شما سعی کنید تا زندگی سالمی از نظر روانی داشته باشید باید سعی کنید تا با خانواده خودتان رابطه صمیمانه تری برقرار کنید. در صورتی که فرزند دارید باید سعی کنید تا زمان بیشتری را به بودن در کنار فرزندانتان اختصاص دهید و در صورتی که فرزند ندارید سعی کنید وقت بیشتری را با همسرتان بپردازید. توجه کردن به خانواده و در اولویت قرار دادن آن می تواند به ارتقای کیفیت سلامتی شما کمک بسیار زیادی بکند.

24. فکر کنید برای انجام دادن برخی از کارها دیگر پیر شده اید!

 

از دیگر اشتباهاتی که مردانی که به سن چهل سالگی و یا بیشتر می رسند مرتکب می شوند این است که فکر می کنند برای انجام دادن برخی از کارها دیگر پیر شده اند و یا این که برخی از کارها را دیگر نباید انجام دهند به این دلیل که به سن و سالشان نمی خورد. این در صورتی است که آن ها باید بدانند هیچ وقت برای انجام دادن کاری دیر نیست و در صورتی که شما بتوانید کاری را انجام دهید که از انجام دادن آن لذت می برید به هیچ عنوان نباید این گونه فکر کنید که این کار برایتان دیر شده است و یا این که شما برای این که چنین اقداماتی انجام دهید دیگر "بزرگ" شده اید! به عنوان مثال همه ما بستنی دوست داریم. در صورتی که سن شما به سن چهل سالگی رسیده باشد به هیچ عنوان نباید به خودتان تلقین کنید که خوردن بستنی می تواند باعث شود که شخصیت شما افت کند. برعکس، شما باید سعی کنید تا کارهایی را انجام دهید که از انجام دادن آن لذت می برید بدون این که به این فکر کنید که ممکن است برایتان دیر شده باشد. ممکن است پیش خودتان بگویید : "انجام دادن این کار؟ آن هم در سنی که من دارم؟ محال است!" از این فکرها به ذهن خودتان راه ندهید!

25. برای کوتاه کردن موهای سر، صورت و بدنتان به اندازه کافی وقت نگذارید!

 

از دیگر اشتباهاتی که شما به عنوان مردهایی که بالای چهل سال سن دارند ممکن است انجام دهید این است که وقت زیادی را به کوتاه کردن موهایتان نپردازید. این کار می تواند باعث شود که شما ظاهری ژولیده داشته باشید و همین ظاهر ژولیده ممکن است در ظاهر اثر چندانی بر روی زندگی شما نداشته باشد ولی در باطن می تواند باعث شود که شانس شما برای این که در زندگی موفق عمل کنید و احساس رضایت درونی بیشتری نسبت به خودتان داشته باشید کاهش پیدا ند. شما برای این که موهای خودتان را کوتاه نکنید و وقت کافی برای این کار نداشته باشید؛ به هیچ عنوان بهانه ای ندارید و هرگز نباید داشته باشید! به عبارت دیگر هیچ مردی در دنیا (و حتی آن هایی که از همه بیشتر مشغله دارند) نمی توانند ادعا کنند که برای کوتاه کردن موهای صورت و بدن و سرشان زمان ندارند! این کار یک بهانه خنده دار است! بنابراین سعی کنید تا همیشه موهای بدن و صورت و سرتان را کوتاه کنید و یا به آرایشگاه بروید و به ظاهر خودتان رسیدگی کنید.

26. همزمان با این که رانندگی می کنید، به دیگران پیام های متنی ارسال کنید!

 

این هم یکی از اشتباهات بسیار بسیار خطرناکی است که شما ممکن است به هنگام رانندگی کردن انجام دهید. این موضوع مخصوصا زمانی بدتر می شود که شما مردی باشید که به سن 40 سالگی رسیده است. البته این کار همان طور که بیان شد برای افراد در هر سن و سالی اشتباهی فاحش است ولی مخصوصا زمانی که شما به چهل می رسید این کار برایتان تبدیل به اشتباهی خطرناکتر هم می شود! این کار می تواند باعث شود که شما دچار سوانح رانندگی شوید و یا این که منجر به این شود که اتفاقاتی بسیار بسیار تلخ را برای خودتان و خانواده تان رقم بزنید. فراموش نکنید اشتباهاتی که شما به هنگام رانندگی انجام می دهید اشتباهاتی هستند که در بسیاری از موارد می توانند مسیر زندگی شما و دیگران را تغییر دهند. به عنوان مثال چند ثانیه غفلت از طرف شما می تواند منجر به تغییر کردن سرنوشت شما و افرادی که در ماشین شما قرار دارند و همچنین افرادی که در ماشینی که با شما تصادف می کنند بشود. حتی این اتفاق می تواند باعث شود که به زندگی انسان های دیگری نیز که در مسیر خیابان در حال حرکت هستند و به دلیل تصادفی که پیش آمده است و راه بندانی که ایجاد شده است مجبور می شوند تا از حرکت خودشان باز ایستند نیز لطمه های جبران ناپذیر دیگری وارد کند  و همه این لطمه ها تنها به این دلیل ایجاد می شود که شما داشتید یک متنی را برای دوستتان ارسال می کردید که شاید اصلا نیازی به این کار در زمان رانندگی هم نبوده است! بنابراین مراقب باشید که هرگز به هنگام رانندگی کردن به کسی پیام متنی ننویسید!

27. نوشیدنی های الکلی مصرف کنید!

 

مشروب خوردن آن هم به میزان زیاد می تواند باعث بروز بیماری های مختلف در شما شود. شما باید سعی کنید تا جایی که می توانید از این نوع نوشیدنی ها خودداری کنید. تحقیقات نشان داده است افرادی که از این نوع مواد مصرف می کنند ضررات جبران ناپذیری به بدنشان می زنند. در صورتی که شما مرد باشید و بالای چهل سال سن داشته باشید این موضوع برای شما شدت بیشتر پیدا می کند و بنابراین باید سعی کنید تا حتما از انجام این کار خودداری کنید.

28. برای زمانی که بازنشسته می شوید، پولی ذخیره نکنید!

 

اگر شما برای زمانی که بازنشسته می شوید چیزی ذخیره نکنید یکی از بزرگترین اشتباهاتی را مرتکب شده اید که یک مردی که به سن چهل سالگی رسیده است می تواند مرتکب شود. در حقیقت شما باید سعی کنید تا بخش زیادی از دارایی های خودتان را برای زمانی ذخیره کنید که می خواهید بازنشسته شوید. این کار می تواند به شما آرامش زیادی دهد و می تواند منجر شود که شما در زندگیتان احساس موفقیت بشتری بدهید. البته باید به این نکته توجه داشته باشید که برای این که بازنشسته شوید هنوز هم وقت زیادی دارید. در حقیقت وقتی که به سن 40 سالگی برسید هنوز هم خیلی وقت دارید. 40 سالگی هنوز هم نسبتا سن کمی است ولی حقیقت این است که فکر نکنید زمانی که شما بازنشسته شوید یک زمانی است که خیلی دور و دراز می باشد و یک عمر با شما فاصله دارد! حقیقت این است که بازنشستگی برای شما خیلی خیلی زودتر از آن چیزی می آید که انتظارش را داشته اید! آیا برای آن آماده هستید؟

29. در گذشته زندگی کنید!

 

از دیگر اشتباهاتی که مردانی که به سن چهل سالگی می رسند ممکن است مرتکب شوند این است که در گذشته زندگی کنند. شما نباید این کار را بکنید به این دلیل که این کار می تواند باعث شود دچار بیماری های مختلف جسمی و روحی شوید. یکی از مهم ترین و اساسی ترین عوارضی که فکر کردن به گذشته و دوران های قدیم می تواند برای شما داشته باشد افسردگی می باشد. تحقیقات نشان داده است آن دسته از مردان بالای چهل سالی که بیشتر از دیگران به گذشته فکر می کنند بیشتر دچار مشکلاتی مانند افسردگی می شوند. در صورتی که مردانی که به سن چهل سالگی رسیده اند و کمتر به روزگارانی که در گذشته داشته اند فکر می کنند به همان میزان هم کمتر دچار افسردگی می شوند. شما باید به این نکته توجه کنید که به هیچ عنوان نمی توانید گذشته تان و اتفاقاتی را که در گذشته تان افتاده است را عوض کنید و بنابراین به جای این که به فکر تغییر دادن گذشته باشید سعی کنید تا آینده ای را که پیش رویتان است تغییر دهید چون تغییر دادن گذشته به طور کلی محال است.

30. بر روی بدنتان از تاتو استفاده کنید!

 

درست است که شما برای انجام دادن بسیاری از کارها و تفریحاتی که در زندگی وجود دارد پیر نشده اید و درست است که هنوز هم این امکان وجود دارد که بتوانید این کارها را انجام دهید ولی حقیقت این است که انجام دادن برخی از کارها ممکن است برای شما در سن و سالی که قرار گرفته اید کمی دشوار باشد. در حقیقت برخی از کارها ممکن است احساس افسردگی در شما را بیشتر کند. یکی از این کارها می تواند خالکوبی کردن و یا تاتو کردن نام افرادی باشد که دوستشان دارید ( و یا به طور کلی استفاده کردن از تاتو) به این دلیل که تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است که استفاده کردن از تاتو برای مردانی که به سن 40 سالگی رسیده اند می تواند تاثیرات منفی بر روی روحیه آن ها و کیفیت زندگیشان داشته باشد و مردانی که به سن 40 سالگی رسیده اند و از این کار استفاده می کنند نسبت به مردانی که هم سن و سالشان هستند ولی این کار را نمی کنند روحیه ضعیف تری دارند و احتمال این که افسرده تر شوند بیشتر می شود.

31. تمام آخر هفته را در حالی بگذرانید که نور طبیعی را نمی بینید!

 

یکی دیگر از اشتباهاتی که انسان هایی که مردانی که بالای چهل سال سن دارند ممکن است انجام دهند این است که آخر هفته را در خانه بگذرانند در صورتی که اصلا زیر نور خورشید نروند. این کار می تواند بر روی روحیه شما تاثیر منفی داشته باشد و باعث شود که شانس شما برای این که در زندگی کیفیت روانی بالاتری داشته باشید کمتر شود. شما باید سعی کنید تا آخر هفته ها را با خانواده و در محیط هایی بگذرانید که زیر نور آفتاب قرار دارد (البته برخی از ساعت های آن را!) به عنوان مثال می توانید یک برنامه تفریحی با دیگر اعضای خانواده داشته باشید و با هم به پارک و یا به طبیعت بروید و از فضایی که در آنجا وجود دارد لذت ببرید. این کار می تواند به شما کمک کند تا هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی وضعیت سلامتی بهتری داشته باشید. این کار همچنین می تواند به شما کمک کند تا احتمال این که به افسردگی و یا بیماری هایی مانند آن دچار شوید به میزان زیادی کاهش پیدا کند.

32. به دندان هایتان اهمیت ندهید!

 

شما به عنوان آقایانی که دیگر از مرحله جوانی عبور کرده اند و پا به سن گذاشته اند باید حتما به دندان هایی که در دهان دارید اهمیت دهید. این موضوع می تواند برای شما بسیار مهم و تاثیرگذار باشد و حتی می تواند باعث شود که شانس شما برای این که از نظر روحی یک زندگی سالم تر داشته باشید افزایش پیدا کند. ممکن است شما فکر کنید که این دندان ها صرفا برای این است که شما یک لبخند دلنشین داشته باشید در صورتی که این گونه نیست! مطالعاتی که توسط محققان در این زمینه انجام گرفته نشان داده است که دندان هایی که مردان و زنانی که به سن 40 سالگی می رسند دارند و وضعیت سلامتی آن ها می تواند تاثیر بسیار مستقیمی هم بر روی سیستم گوارشی آن ها و هم بر روی سیستم تنفسی آن ها داشته باشد که سیستم تنفسی هم تاثیر مستقیمی بر روی گردش خون و جریان پیدا کردن خون در بدن شما دارد که تعیین کننده وضعیت سلامتی و یا بیماری اکثر اعضای بدن می باشد. بنابراین در صورتی که شما دندان های خودتان را در این سن مورد توجه قرار ندهید لطمه های بزرگ و جبران ناپذیری را به بدنتان زده اید که ممکن است با توجه به سن و سالی که دارید دیگر به این آسانی ها جبران نشوند!

33. درباره مرگ بیش از اندازه فکر کنید!

 

وقتی که سن شما بیشتر و بیشتر می شود، به مرگ نزدیکتر می شوید و این یک حقیقتی است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. بنابراین این که وقتی به سن بالاتری می رسید بیشتر از گذشته به مرگ فکر کنید و یا حتی در برخی از موارد ترس از مرگتان نسبت به گذشته افزایش پیدا کند نیز یک حقیقتی کاملا غیر قابل انکار می باشد. شما باید به این نکته توجه داشته باشید که بالاخره یک روز خواهید مرد. اما در صورتی که بیشتر از آن چیزی که باید به آن فکر کنید ممکن است مشکلاتی برایتان ایجاد شود. در حقیقت شما با فکر کردن بیش از اندازه به مرگ می توانید منجر به افسرده تر شدن خودتان شوید. تحقیقات نشان داده است مردان بالای چهل سالی که بیشتر از دیگران به مرگ فکر می کنند احتمال بیشتری وجود دارد که به بیماری هایی مانند افسردگی دچار شوند. بنابراین سعی کنید تا به جای فکر کردن به آن با این موضوع کنار بیایید و پذیرید که یک روز خواهید مرد و در عین حال از این موضوع ناراحت نباشید!

34. با دیگران بیش از اندازه جر و بحث کنید!

 

جر و بحث کردن با دیگران نیز از دیگر کارهایی است که بسیاری از مردان وقتی که به سن چهل سالگی می رسند انجام می دهند و نمی دانند که این کار چقدر می تواند به ضررشان باشد. شما به هیچ عنوان نباید با کسی جر و بحث کنید. شما حرف خودتان را به این فرد می زنید. در صورتی که او حرف شما را قبول کرد؛ شما دیگر نیازی به جر و بحث کردن و توضیح اضافه ندارید. اما در صورتی که حرف شما را قبول نکرد؛ شما برای این که حرف خودتان را به این فرد ثابت کنید به هیچ عنوان نباید با این فرد وارد بحث شوید. شما باید سعی کنید تا حرفتان را به او بزنید و نظرتان را بگویید ولی دیگر نمی توانید انتظار داشته باشید که نظر این فرد تغییر کند. در حقیقت شما باید به این نکته توجه داشته باشید که شما این حق را ندارید که با انسان های دیگر درباره موضوعات مختلف حرف بزنید برای این که نظر آن ها را عوض کنید. شاید نظرشان تغییر نکند چون دوست ندارند که به شکل دیگری فکر کنند!

35. لباس هایی بپوشید که خیلی تنگ هستند!

 

پوشیدن لباس های تنگ نیز از دیگر هایی است که بسیاری از مردانی که به سن چهل سالگی رسیده اند انجام می دهند در صورتی که این کار اشتباه است. شما نباید لباس های تنگ بپوشید و باید سعی کنید تا این عادت را در صورتی که دارید ترک کنید. تحقیقات نشان داده است پوشیدن لباس های تنگ برای مردانی که در سن چهل سالگی هستند ممکن است هم مشکلات جسمی و هم مشکلات روحی ایجاد کند. حتی در صورتی که فکر می کنید بدن شما به اندازه کافی موزون و خوش فرم است که این لباس ها را بپوشید ولی باز هم پوشیدن این لباس ها می تواند به این معنی باشد که شما از این که سنتان بالا برود می ترسید و باید لباس هایی بپوشید که این ترس را پنهان کنید. در حقیقت وقتی که چنین لباس هایی را می پوشید مانند فردی می شوید که فکر می کند پیر شده است ولی به هیچ عنوان نمی خواهد آن را قبول کند و این اصلا خوب نیست و حتی ممکن است منجر به این شود که شما دچار استرس شوید. بنابراین سعی کنید تا لباس های راحت بپوشید.

36. سر خودتان را با تعمیر کردن ماشینتان گرم کنید!

 

از دیگر اشتباهاتی که مردانی که به سن چهل سالگی رسیده اند انجام می دهند این است که سر خودشان را با کارهایی گرم می کنند که بهتر است در این سن و سال انجام ندهند. تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نشان داده است اکثر مردانی که به سن چهل سالگی می رسند برای این که بتوانند سرشان را گم کنند و برای این که کاری کنند روزگارشان به بیکاری نگذرد سرگرم کارهایی مانند تعمیر کردن ماشینشان می شوند. این در صورتی است که افرادی که در این زمینه تحقیق می کنند می گویند انجام دادن این کار به هیچ عنوان درست نیست و حتی می تواند باعث ایجاد مشکلات روحی مانند افسردگی و مواردی از این قبیل شود. تحقیقات نشان داه است شما در این سن بهتر است که یک مکانیکی را پیدا کنید که به او اعتماد دارید و از او بخواهید تا ماشینتان را تعمیر کند و بهتر است خودتان برای این که این کار را انجام دهید و ماشینتان را تعمیر کنید وارد عمل نشوید. بنابراین سعی کنید تا برای تعمیر کردن ماشین به مکانیک مراجعه کنید.

37. دوستان صمیمی جدیدی پیدا نکنید به این بهانه که دیگر پیر شده اید!

 

یکی از مهم ترین نکته هایی که شما به هنگامی که به سن چهل سالگی رسیده اید باید به آن توجه کنید این است که دوستان جدیدی پیدا کنید درست مانند زمانی که جوان بوده اید. یکی از اشتباهاتی که مردانی که بالای چهل سال هستند انجام می دهند این است که فکر می کنند چون به این سن رسیده اند دیگر نباید دوستی داشته باشند و یا این که اگر دوستی داشته باشند دیگر چون پیر شده اند نمی توانند آن را نگه دارند. این یک اشتباه بسیار سنگین و بزرگ است. شما باید برای این که دوستان جدیدی پیدا کنید سعی کنید تا توج کردن به این که چند سالتان است را کنار بگذارید. در حقیقت شما هیچ وقت برای این که دوست جدیدی پیدا کنید پیر نیستید. باید همیشه سعی کنید تا دوستان جدیدی برای خودتان بیابید و برای این که دوستان جدید پیدا کنید به هیچ عنوان هیچ سنی برای شما سن زیادی نیست. انسان موجودی اجتماعی است وباید در تمام زمان ها به این فکر باشد که برای خودش دوست جدیدی پیدا کند و با انسان ها بجوشد و زندگی خوب و سالمی داشته باشد.

38. ناامید باشید و احساس پیری بکنید!

 

آخرین مورد که البته از موارد دیگر کم اهمیت تر نیست این است که شما ناامید شوید و احساس پیری بکنید. این کار می تواند باعث شود که سیستم بدن شما هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روانی دچار لطماتی شود که در بسیاری از موارد می تواند برای شما جبران ناپذیر باشد. تحقیقات نشان داده است مردان بالای چهل سالی که در زندگی دچار ناامیدی می شوند در حقیقت به نوعی بحران میانسالی را طی می کنند. این افراد باید سعی کنند تا به جای این که امیدشان را به زندگی از دست بدهند؛ با تمام توانی که در اختیار دارند زندگی را ادامه بدهند و به جای این که ناامید شوند امیدشان را حفظ کنند. ممکن است وقتی که شما به این سن می رسید خودتان را در موقعیتی احساس کنید که به بسیاری از آرزوهایی که داشته اید نرسیده اید و بنابراین ممکن است این کار باعث شود که دچار افسردگی شوید اما باید در نظر داشته باشید که امید همیشه در زندگی انسان ها وجود دارد و بنابراین برای ناامید نشدن همیشه بهانه ای وجود دارد. به عبارت دیگر: "تا شقایق هست زندگی باید کرد!"

 

[ یک شنبه 16 آبان 1400 ] [ 14:11 ] [ شکوهی ]

 همه ما انسان ها اشتباه می کنیم. این موضوع برای زمانی که زنده هستیم درست است و نمی توانیم بگوییم زمانی که سنمان بالاتر می رود اشتباه نمی کنیم! بنابراین شما برای این که اشتباه کنید هرگز پیر نیستید!!!

اشتباه کردن جز طبیعت انسان ها می باشد و شما نباید برای این که اشتباه کرده اید خودتان را سرزنش کنید. شما باید سعی کنید تا از اشتباهات خودتان درس بگیرید تا در آینده عملکرد بهتری داشته باشید. در حقیقت در این زمینه یک اصطلاحی وجود دارد که می گوید: "انسان هایی که از تاریخ درس نمی گیرند؛ محکوم به تکرار کردن آن هستند!"

پس باید سعی کنیم تا از این اشتباهات درس بگیریم و آن ها را تکرار نکنیم. در حقیقت اشتباهاتی وجود دارد که هر کسی به هنگامی که جوانتر است مرتکب می شود ولی وقتی که پا به سن می گذارد اگر از این اشتباهات درس بگیرد می تواند کاری کند که این اشتباهات دیگر تکرار نشود و این اشتباهات برای او تبدیل به تجربه هایی گرانبها شوند. در حقیقت شما باید سعی کنید تا از اتفاقاتی که برایتان افتاده است درس بگیرید و دیگر آن ها را تکرار نکنید. هنگامی که شما به سن چهل سالگی می رسید، به احتمال زیاد باید نسبت به این که زندگی چگونه کار می کند دیدگاه مناسبی داشته باشید و باید به اندازه کافی تجربه داشته باشید که بدانید رفتاری که باید از آن ها دوری کرد چه رفتاری هستند. البته بسیاری از ما هستیم که وقتی به سن چهل سالگی می رسیم هنوز هم نمی دانید که این کارها چه هستند و با این که ممکن است تجربه هایی در این زمینه داشته باشیم این کار که تشخیص دهیم دقیقا چه کارهایی را در این سن نباید انجام دهیم برایمان دشوار باشد. بنابراین در ادامه این پست سعی می کنیم تا 38 کاری را که شما نباید بعد از رسیدن به این سن انجام دهید برای شما مشخص کنیم. شما بعد از رسیدن به سن 40 سالگی دیگر نباید این کارها را انجام دهید و باید سعی کنید تا با عمل نکردن به آن ها زندگی بهتری داشته باشید. در صورتی که این اشتباهاتی را که در ادامه این پست می خوانید در سن 40 سالگی انجام ندهید می توانید انتظار داشته باشید که یک زندگی سالم تر، کامل تر و بهتر و در عین حال مفیدتر و موفق تر و همراه با شادی بیشتری در این سن بکنید.

1. احساس "شوخ طبعی" تان را در شبکه های اجتماعی به دیگران نشان دهید!

 

یکی از کارهایی که انجام دادن آن در سن بالای چهل سالگی می تواند برای شما آقایان کمی مضر باشد این است که در این سن سعی کنید تا در شبکه های اجتماعی احساس شوخ طبعی را به دیگران القا کنید. در حقیقت حتی کمدین های حرفه ای هم به هنگامی که می خواهند در شبکه های اجتماعی جوک درست کنند در بسیاری از موارد دچار مشکل می شوند. در حقیقت آن چیزی که ممکن است به نظر شما در ذهنتان خنده دار بیاید ممکن است به هنگامی که می خواهید آن مفهوم را در شبکه های اجتماعی مانند توییتر و یا شبکه های اجتماعی دیگر ارایه کنید به آن اندازه ای که فکرش را می کنید خنده دار نباشد! در حقیقت در بسیاری از موارد شما ممکن است قادر نباشید تا این احساسات خودتان را به این شکل در شبکه های اجتماعی انتقال دهید! از این رو بهتر آن است که این احساسات را در ذهن خودتان نگه دارید و سعی کنید تا آن ها را در شبکه های اجتماعی ارایه نکنید. فراموش نکنید که نباید ریسک کرد!

2. به موضوع کچل شدن بیش از اندازه اهمیت دهید!

 

فراموش نکنید که زندگی با تمام ما به یک شکل برخورد نمی کند! در حقیقت با برخی از ما به شیوه بی رحمانه تری نسبت به دیگران برخورد می کند! بنابراین ما باید سعی کنیم تا با این حقیقت کنار بیاییم! برخی از ما هستیم که به مرور زمان موهای سرمان کم می شود و کچل می شویم در صورتی که بعضی دیگر هستیم که موهای خودمان را از دست نمی دهیم! بنابراین در صورتی که فکر می کنید دارید کچل می شوید به هیچ عنوان نباید این موضوع کوچک شما را ناراحت کند. تحقیقات نشان داده ست که یکی از ترس هایی که آقایان بالای 40 سال دارند ترس از این است که موهای سرشان کم پشت شود. این موضوع به هیچ عنوان نباید شما را ناراحت کند. البته امروزه تکنیک های زیادی هست که می تواند به شما کمک کند تا از این موضوع رهایی پیدا کنید البته فراموش نکنید که در بسیاری از موارد این موضوع ممکن است حتی به ضرر شما هم باشد! به عبارت دیگر بسیاری از افراد هستند که موهای نداشته و سر کچل شدن آقایان را نسبت به موهایی که مربوط به خودشان نیست ترجیح می دهند!

3. قبل از ورزش بدن خودتان را نرم نکنید!

 

از دیگر کارهای اشتباهی که آقایان در سنین بالای 40 سال ممکن است انجام دهند این است که ورزش کنند بدون این که قبل از انجام حرکات ورزشی خودشان را نرم کنند. این موضوع می تواند باعث شود که شانس آن ها برای این که به آسیب های جسمی دچار شوند بیشتر شود. حتی ممکن است به خودتان بگویید که من سالهاست که ورزش می کنم بدون این که خودم را گرم کنم. ولی وقتی که به سن چهل سالگی می رسید باید بدانید که آن روزها دیگر گذشته است! شما اگر بالای 40 سال سن داشته باشید بدون این که بدن خودتان را نرم کنید نمی توانید انتظار داشته باشید که در ورزش بهترین بازدهی را داشته باشید. بنابراین در صورتی که به سن 40 سالگی می رسید برای این که ورزش کنید باید "حتما" بدن خودتان را نرم کنید تا از آسیب های جسمی که ورزش کردن می تواند در این سن و سنین بالای آن به شما وارد کند مصون بمانید. پس سعی کنید تا حتما بدن خودتان را قبل از انجام هرگونه حرکت ورزشی نرم کنید.

4. وقتی که فردا صبح یک قرار مهم با کسی دارید، شب دیر بخوابید!

 

زود خوابیدن یکی از کارهایی است که شما برای این که سالم تر بمانید باید حتما این کار را انجام دهید. شما باید سعی کنید تا حتما به میزان کافی در شبانه روز بخوابید. در حقیقت خوابیدن که زمانی برای شما قبل از سن 40 سالگی کار آسانی بوده است اکنون دیگر کم کم تبدیل به کاری سخت می شود. در بسیاری از موارد ممکن است شما دچار بی خوابی شده باشید. بنابراین وقتی که در سن بالای 40 سالگی روز مهمی را در پیش دارید یکی از بهترین کارهایی که می توانید انجام دهید این است که به سرعت به رختخواب بروید و زود بخوابید. این کار می تواند به شما کمک کند تا فردای بهتری داشته باشید. در صورتی که شما کمتر از 8 ساعت در شبانه روز بخوابید نه تنها می تواند باعث مشکلات جدی برای خلق و خوی شما شود (البته این ها تنها مربوط به زمانی است که زیر 40 سال سن دارید) بلکه برای شمایی که بالای 40 سال هستید می تواند لطمات جبران ناپذیری به بدنتان وارد کند. در حقیقت شما با میزان کم خواب می توانید بدنتان را نابود کنید!

5. در صورتی که علایم خطرناک و مشکوکی در بدنتان مشاهده کردید به آن توجه نکنید به این بهانه که "احتمالا چیزی نیست"

 

از دیگر نکته های بسیار مهمی که به مردانی که بالای 40 سال سن دارند توصیه می شود این است که در صورتی که نشانه ها و علامت های مشکوکی در بدنتان دنبال کردید، باید حتما به دکتر مراجعه کنید و با او در این رابطه حرف بزنید. در حقیقت شما باید همیشه سعی کنید تا قبل از مشاهده کردن این علایم و نشانه ها هم با دکترتان صحبت کنید و به صورت دوره ای و هر چند وقت یک بار برای چکاپ کردن نزد دکتر بروید. وقتی که چنین نشانه هایی دریافت کردید که دیگر کار بدتر هم می شود و باید بلافاصله و بدون هیچ درنگی این موضوع را با متخصصین مربوط در میان بگذارید. نشانه ها و علایمی که از آن ها صحبت می شود می تواند هر نشانه و یا علامتی باشد که شما احساس می کنید کمی با حالت طبیعی متفاوت است. یادتان باشد که کار از محکم کاری عیب نمی کند و شما باید سعی کنید تا همیشه سلامتی خودتان را رعایت کنید و برای این کار باید هر چند وقت یک بار چک کنید که مشکلی برایتان ایجاد نشده باشد.

6. فکر کنید که متابولیسم بدنتان به صورت خود به خودی دوباره تند می شود!

 

حقیقت این است که متابولیسم بدن شما وقتی که به یک سن و سال معینی می رسید شروع به کند شدن می کند. بنابراین این که فکر کنید بعد از مدتی این متابولیسم دوباره خودش شروع به تند شدن می کند یک دروغ آشکاری است که شما به خودتان می گویید. در حقیقت متابولیسم بدن شما هرگز دیگر به سرعتی که در گذشته داشته است بر نمی گردد و تازه با افزایش سن شما کندتر و کندتر هم خواهد شد.

بنابراین در صورتی که فکر می کنید نباید در این زمینه کاری انجام دهید اشتباه می کنید. شما باید سعی کنید تا جایی که می توانید از این فرآیند کندتر شدن متابولیسم بدنتان جلوگیری کنید و باید سعی کنید تا جایی که می توانید غذاهایی بخورید که این روند کند شدن را به تعویق می اندازند. این حقیقت که متابولیسم بدن شما به مرور کندتر می شود قابل انکار نیست ولی شما با خوردن غذاهای مختلف می توانید کاری کنید که این فرآیند کندتر شدن به شیوه ای مناسب تر انجام بگیرد و یا این که به تعویق بیفتد.

7. غذاهای چاق کننده بخورید!

 

خوردن غذاهایی که شما را چاق می کند هم از دیگر اشتباهاتی است که می توانید به عنوان مردی که بالای 40 سال سن دارد انجام دهید. در صورتی که شما می خواهید انسان سالمی باشید و در صورتی که می خواهید احتمال این که به بیماری های مختف دچار شوید را کمتر کنید باید سعی کنید تا کمتر چاق شوید. تحقیقات نشان داده است مردانی که بعد از سن 40 سالگی غذاهایی می خورند که آن ها را چاق می کند احتمال مبتلا شدن آن ها به بیماری های مختلف بسیار بیشتر از مردانی است که از خوردن چنین غذاهایی پرهیز می کنند. بنابراین در صورتی که می خواهید زندگی سالم تری داشته باشید باید سعی کنید تا از غذاهایی مصرف کنید که احتمال چاق شدن شما را کمتر می کنند. شما همچنین باید سعی کنید تا از مصرف کردن غذاهایی که ممکن است برای بدنتان مضر باشند نیز پرهیز کنید. به عنوان مثال تا جایی که می توانید از مصرف کردن غذاهایی مانند پیتزا و غذاهایی مانند آن پرهیز کنید و سعی کنید تا از غذاهای ساده تری استفاده کنید که به بدن شما کمک می کنند که سالم تر بماند.

8. ورزش کردن را به طور کلی ترک کنید چون احساس خستگی می کنید و دیگر نمی توانید مانند زمانی که جوانتر بودید این کار را بکنید!

 

یکی دیگر از اشتباهاتی که مردان چهل ساله و بالای چهل سال انجام می دهند این است که فکر می کنند چون دیگر برای انجام برخی از ورزش هایی که در دورانی که جوانتر بوده اند انجام می داده اند پیر شده اند؛ بهتر است دیگر به طور کلی ورزش را کنار بگذارند. این در صورتی است که همه ما انسان ها به ورزش کردن نیاز داریم و بنابراین در صورتی که این کار را انجام ندهیم ممکن است با مشکلات جدی مواجه شویم. تحقیقات حتی نشان داده است انسان ها در سن 80 سالگی هم می توانند با ورزش کردن مدت زمانی را که زندگی می کنند افزایش دهند. بنابراین در صورتی که شما بتوانید به اندازه کافی ورزش کنید می توانید انتظار داشته باشید که سالم تر بمانید و آینده سالم تری داشته باشید. این در حالی است که این ورزش هایی که انجام می دهید به هیچ عنوان نیازی نیست که با سرعت و یا شدت بالایی همراه باشند و همین که ورزش های ساده ای هم باشند انجام دادن آن ها بسیار بهتر از انجام ندادنشان است.

9. در مواقعی که نیازی ندارید، از دیگران پول قرض کنید!

 

یکی دیگر از اشتباهاتی که بسیاری مردان چهل ساله و بالای چهل سال انجام می دهند این است که در بسیاری از مواقعی که هیچ ضرورتی ندارد از دیگران پول قرض می کنند. این کار می تواند به شما به عنوان مردان چهل ساله و بالای چهل سال لطمه های فکری زیادی وارد کند. در حقیقت این کار می تواند از نظر روانشناسی باعث شود که شما شانس کمتری برای موفقیت در داشتن یک زندگی سالم داشته باشید. تحقیقاتی که روان شناسان در این زمینه انجام داده اند نشان داده است مردان چهل ساله و بالای چهل سالی که سعی می کنند تا به هر ترتیبی که شده است استقلال مالی خودشان را حفظ کنند نسبت به مردان چهل ساله و بالای چهل سالی که در بسیاری از مواقعی که کاملا غیر ضروری است از دیگران پول قرض می کنند از میزان سلامتی روحی و در عین حال میزان شادی و رضایت از زندگی بالاتری برخوردار می باشند. بنابراین در صورتی که می خواهید زندگی سالم تری داشته باشید و سالم تر بمانید باید سعی کنید تا کمتر این کار را انجام دهید!

10. برای این که وجود دارید عذرخواهی کنید!

 

در صورتی که کار اشتباهی کردید، بهترین روش این است که با شهامت از دیگران و از افرادی که فکر می کنید به دلیل این کار اشتباه شما ضرر کرده اند عذرخواهی کنید. ولی اگر کار اشتباهی انجام نداده اید، خیلی خنده دار است که صرفا به دلیل این که هیچ کاری انجام نداده اید از دیگران عذرخواهی کنید! در حقیقت این که شما بدون دلیل از فردی معذرت بخواهید تنها برای این که شما باید از آن ها معذرت خواهی کنید و یا این که برای این که شما وجود دارید؛ خیلی موضوع خنده دار و مسخره ای است که شما به عنوان مرد چهل ساله و بالای چهل سال باید حتما این کار را ترک کنید. در حقیقت شما همانید که هستید و این موضوع به هیچ عنوان نیازمند عذرخواهی از کسی نمی باشد! هر کسی که شما را دوست ندارد، می تواند به شما توجهی نکند و حتی اصلا اگر دوست ندارد که در کنار شما باشد می تواند برود! این در صورتی است که شما به هیچ عنوان برای چیزی که هستید به کسی بدهکار نیستید و نباید از دیگران عذرخواهی کنید!

11. چون فکر می کنید قیافه تان تغییر کرده است دست به عمل های جراحی زیبایی بزنید!

 

یکی دیگر از اشتباهات بسیار بد و در بسیاری از موارد خطرناکی که مردان چهل ساله و بالای چهل سال انجام می دهند این است که فکر می کنند چون ظاهرشان دیگر مانند گذشته نیست باید دست به کارهایی مانند عمل های جراحی پلاستیک بزنند تا قیافه شان را بهتر کنند. این کار می تواند برای آن ها بسیار نابود کننده باشد. شما باید این نکته را درنظر داشته باشید که با دست زدن به چنین کارهایی نمی توانید خودتان را جوان کنید! در حقیقت با این که هیچ انسانی از این که پیر می شود راضی و خشنود نیست ولی شما نباید این پروسه طبیعی را با کارهایی که انجام می دهید تبدیل به یک پروسه ای غیرطبیعی کنید که برایتان ضررهایی هم داشته باشد! بسیاری از افراد هستند که از بوتاکس و مواردی مانند آن استفاده می کنند ولی به سختی می توانند ابروهایشان را هم حرکت بدهند و بنابراین همین موضوع باعث می شود که در نشان دادن و ابراز کردن احساساتی هم که دارند ناتوان شوند  که البته این تازه اول کار است و این افراد با مشکلات جدی بسیار بیشتری نیز مواجه می شوند. بنابراین سعی نکنید تا به چهره خودتان دست بزنید و عمل های جراحی زیبایی انجام دهید صرفا برای این که به نظر جوانتر و زیباتر بیایید!

12. همه چیز را برای کارتان قربانی کنید!

 

با این که شغلی که دارید خیلی مهم است. با این که شغل شما در حقیقت منبع درآمد شماست و شما زندگی خودتان را بر اساس همین شغلتان اداره می کنید ولی حقیقت این است که شما به عنوان یک مردی که اکنون دیگر وارد مرحله 40 سالگی شده است باید سعی کنید تا اولویت های دیگری نیز در زندگیتان داشته باشید. به عنوان مثال باید سعی کنید تا به خانواده ها و دوستانتان هم توجه کنید و تنها به کارتان توجه نکنید! در صورتی که هنوز هم حتی در ساعت هایی که در خانه تان نشسته اید و قرار است وقتتان را با اعضای خانواده تان بگذارنید به ایمیل هایی که از طرف همکارانتان به شما ارسال می شود می پردازید و سعی می کنید تا آن ها را پاسخ بدهید؛ باید سعی کنید تا در این روند زندگیتان تجدید نظری بکنید. شما باید سعی کنید تا در این سن برای خودتان اولویت هایی بگذارید و بر اساس این اولویت ها عمل کنید.

13. در زمانی که کارهای ورزشی انجام نمی دهید، لباس های ورزشی بپوشید!

 

شما به عنوان مردی که به سن 40 سالگی رسیده است و از آن ها عبور کرده و به عنوان مردی که وارد مرحله پختگی در زندگی شده است باید سعی کنید تا در شکل لباس پوشیدنتان هم تجدید نظر کنید. فراموش نکنید که لباس پوشیدن مانند افرادی که از شما چندین سال جوانتر هستند می تواند خوب باشد ولی این که زمانی که ورزش نمی کنید لباس های ورزشی بپوشید ممکن است برای شما خیلی مناسب نباشد. این موضوع درست مثل این می ماند که شما در محل کارتان و در جایی که تمام افرادی که در کنار شما هستند لباس های مخصوص کار بر تن دارند نشسته باشید ولی لباس شما با لباس این افراد متفاوت باشد! شما باید سعی کنید تا لباس هایی بپوشید که متناسب با شخصیت شما باشند. البته وقتی که بر دوچرخه تان سوار شده اید و در حال عبور کردن در جاده های پارک ها هستید به هیچ عنوان اشکالی ندارد که لباس های ورزشی بر تن داشته باشید این در صورتی است که اگر در یک مکان رسمی باشید و با همان لباس ها باشید ممکن است این موضوع برایتان دردسرساز شود.

14. با افرادی دوست شوید که از شما خیلی جوانتر هستند!

 

شما به عنوان مردی که به سن چهل سالگی رسیده است و از آن هم گذر کرده است؛ نباید سعی کنید تا با انسان هایی دوست شوید که از شما خیلی جوانتر هستند. این کار ممکن است باعث شود که به روحیه شما به عنوان فردی که در میانسالی قرار گرفته است آسیب بزند. تحقیقات نشان داده است انسان هایی که در سن 40 سالگی و بالای 40 سالگی هستند و با افرادی دوست می شوند که از خودشان خیلی کوچکتر هستند نسبت به آن هایی که سعی می کنند تا با افراد هم سن و سال خودشان دوست شوند روحیه ضعیف تری دارند و احتمال این که به مشکلاتی مانند افسردگی و مشکلاتی مانند آن دچار شوند بیشتر است. بنابراین سعی کنید به جای این که با انسان هایی دوست شوید که از شما خیلی کوچکتر هستند سعی کنید تا با افرادی دوست شوید که حداقل از نظر سنی هم سن و سال خودتان هستند تا به این شکل احتمال این که به بیماری هایی مانند افسردگی و یا سندروم های میان سالی و مواردی از این قبیل دچار شوید را به میزان زیادی در خودتان کاهش دهید.

15. دوستان زیادی نداشته باشید!

 

شما باید سعی کنید تا حتما تعداد زیادی دوست در کنار خودتان داشته باشید. تحقیقات نشان داده است به میزانی که انسان ها می توانند در کنار خودشان دوستان زیادتری داشته باشند می توانند میزان موفقیت بیشتری هم در داشتن یک روحیه سالم تر داشته باشند. البته این موضوع مخصوصا زمانی که شما به سن 40 سالگی می رسید و از آن هم عبور می کنید مهم تر و مهم تر می شود. تحقیقات نشان داده است که داشتن دوستان صمیمی برای مردانی که به سن 40 سالگی رسیده اند تاثیر بسیار زیادتری حتی از مردانی دارد که زیر 40 سال هستند. بنابراین در صورتی که فکر می کنید داشتن دوست صمیمی نمی تواند به روحیه شما در سن بالای 40 سال کمک کند سخت در اشتباه هستید. شما باید به این نکته توجه داشته باشید که مطالعات زیادی هستند که ثابت کرده اند حتی مردانی که به دنبال دوست می گرند نسبت به مردانی که این ویژگی را ندارند هم سالم تر و هم موفق تر زندگی می کنند. بنابراین داشتن دوست صمیمی می تواند تاثیر بسیار زیادی بر روی روحیه شما داشته باشد.

16. فکر کنید که چربی های دور شکم برای شما خطری ایجاد نمی کند!

 

اگر شما مردی هستید که به سن 40 سالگی و یا بیشتر از آن رسیده اید و فکر می کنید که داشتن میزان زیادی چربی دور شکم برای شما ضرری ندارد سخت در اشتباه هستید! البته این که میزان کمی چربی دور شکمتان وجود داشته باشد ممکن است برای شما موضوعی پیش پا افتاده باشد و بسیاری از مردان بالای چهل سال هستند که این میزان کم چربی دور شکمی را دارند اما در صورتی که این میزان چربی کمی افزایش پیدا کند ممکن است برای شما خطرساز باشد. همچنین در صورتی که شما همین میزان کم چربی را نیز مورد بررسی پزشکی قرار ندهید و با پزشکتان در این رابطه مشورت نکنید می تواند برای شما دردسرساز باشد و بیشتر و بیشتر شود و به مرحله ای برسد که واقعا تبدیل به یک تهدید بزرگ برای سلامتی شما شود. از این رو شما باید سعی کنید تا حتما این موضوع را مورد بررسی قرار دهید و نگذارید تا از یک میزان مشخص چاقتر شوید چراکه اگر خودتان را ول کنید این شکم شما بزرگ و بزرگ و بزرگتر می شود تا جایی که حتی می توانید یک لیوان را بر روی شکمتان قرار دهید!

17. در صورتی که پدرتان زنده است؛ زمان زیادی را با او نگذرانید!

 

یکی دیگر از اشتباهاتی که مردان چهل ساله انجام می دهند این است که زمان زیادی را با پدرانشان نمی گذرانند. در صورتی که شما به سن 40 سالگی و بالای چهل سالگی رسیده اید و هنوز هم پدرتان زنده است؛ سعی کنید تا زمانی را برای گذراندن با او بگذارنید و از او استفاده کنید. وقتی که شما به سن چهل سالگی رسیده اید ممکن است دیگر مانند زمانی که کمی جوانتر بوده اید وقت برای گذراندن را اعضای خانواده نداشته باشید ولی باید سعی کنید تا حتما این زمان را برای خودتان ایجاد کنید تا از بودن در کنار آن ها لذت ببرید. در حقیقت شما باید سعی کنید تا بعد از سن چهل سالگی نیز از پدرتان استفاده کنید. تحقیقات نشان داده است که مردان چهل ساله و بالای چهل سالی که زمان بیشتری را با پدرانشان می گذرانند نسبت به مردان چهل ساله و بالای چهل سالی که وقت کمتری را با پدرشان می گذرانند از نظر فکری و روانی کیفیت زندگی بهتری دارند و می توانند زندگی سالم تری داشته باشند. بنابراین سعی کنید حتما برای بودن در کنار پدر زمانی را اختصاص دهید.

18. استرس داشته باشید!

 

شما دیگر به سن چهل سالگی رسیده اید! وقت آن است که دیگر نسبت به موضوعاتی در زندگی که فکر می کنید ارزش زیادی ندارد استرس کمتری داشته باشید. تحقیقات نشان داده است که افرادی که استرس کمتری دارند در زندگی موفق تر عمل می کنند. این موضوع مخصوصا برای افرادی که سنشان بیشتر می شود بیشتر صدق می کند. استرس می تواند باعث شود که شما به انواع و اقسام بیماری های جسمی و روانی دچار شوید و در عین حال می تواند عمر شما را کم کند. داشتن استرس همچنین بر سیستم ایمنی بدن شما تاثیرات مخرب و جبران ناپذیری می گذارد و می تواند باعث شود که ضربان قلب شما تندتر شود و در عین حال می تواند باعث رسیدن آسیب های جدی به قلب و ریه ها و در نهایت به تمام اعضای بدن شما شود. مخصوصا زمانی که به سن 40 سالگی می رسید باید دیدگاه های بچه گانه ای را که ممکن است منجر به ایجاد استرس در شما شوند ترک کنید و سعی کنید تا با آرامش بیشتری زندگی کنید و فراموش نکنید که دور کردن استرس از خودتان می تواند به میزان زیادی به سلامتی جسم و جان شما کمک کند.

 

[ یک شنبه 16 آبان 1400 ] [ 13:51 ] [ شکوهی ]

اپرا: باور کنید همین که الان در کنار شما نشسته ام و دارم با شما صحبت می کنم، خیلی برای من سخت است که این موضوع را باور کنم که این مردی که جلوی من نشسته است مردی است که بخش زیادی از عمرش را که سال ها می شود در یک زندانی بسیار کوچک گذرانده است که دارای ابعاد 7 در 9 فوتی بوده است. وقتی که سال ها بعد دوباره برگشتی تا آن زندان را دیدار کنی به نظرت کمی کوچک نمی آمد؟

ماندلا: چرا خوب البته وقتی که دوباره آن را دیدم به نظر دارای ابعاد بسیار کوچکی بود. ولی حقیقت این است که وقتی در آن زندگی می کردم و به عنوان یک زندانی نگه داشته می شدم دیگر به آن عادت کرده بودم. بنابراین در آن زمان به این اندازه برایم کوچک نبود. در آن زمان می توانستم تمام کارهایی را انجام دهم که یک زندانی می تواند انجام دهد. به عنوان مثال در آن زمان هر روز صبح به من این اجازه داده می شد که ورزش کنم و حتی بعد از ظهرها هم می توانستم ورزش کنم. ولی حقیقتش را بخواهید اگر از اعماق قلبم صحبت کنم به این فکر می کنم که حالا که بیرون از این زندان قرار گرفته ام؛ راستش را بخواهید واقعا نمی دانم که چگونه در آن شرایط سخت دوام آورده ام! آن محیط برای ما خیلی کوچک بود و به نظرم دوام آوردن در این شرایط برایم خیلی دشوار بود!

اپرا: بله البته در طول روز هم شما را مجبور می کردند که کارهای سخت انجام دهید. در حقیقت آن طور که من شنیده ام شما در طول روز مجبور بودید که کارهای اجباری را به عنوان زندانی انجام دهید. خوب البته این موضوع برای شما یک مزیت هم داشت به این دلیل که در آن زمانی که شما را مجبور می کردند تا کارهای سخت انجام دهید همچنین این توانایی را داشتید که با هم بندهای خودتان و افراد دیگری که در زندان زندگی می کردند صحبت کنید و من حدس می زنم که این یک نقطه قوت برایتان بوده است. ولی هنگامی که من به عنوان بازدیدکننده از این زندان بازدید می کردم، آن ها به من گفتند که شما را مجبور می کردند که از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد در زندان های خودتان بروید و با هیچ کس صحبت نکنید آیا چنین چیزی درست بود؟

ماندلا: بله درست است ما از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد دیگر حق نداشتیم تا با کسی صحبت کنیم و این موضوع برای ما یک نقطه تاریک بود. البته این قانون برای ما خیلی سخت بود و ما سعی می کردیم تا به هر شکلی که شده است این قانون را از بین ببریم.  در حقیقت افرادی که در آن زمان در زندان به عنوان زندانبان از ما نگهداری می کردند افرادی سخت گیر بودند ولی به این دلیل که ما با آن ها با احترام صحبت می کردیم بنابراین آن ها نیز به ما کمک می کردند. در حقیقت در بسیاری از موارد ما این شانس را داشتیم که خارج از برنامه ای که برایمان گذاشته بودند با دیگران صحبت کنیم. در حقیقت وقتی که آن دسته از زندانبانهایی که خیلی سخت گیر بودند می رفتند، به ما اجازه داده می شد تا با همدیگر صحبت کنیم. در حقیقت زندانبانهایی که ما با آن ها دوست شده بودیم به ما اجازه می دادند تا هر کاری بکنیم به جز این که درهای زندان هایمان را باز کنیم. بنابراین این داستان به آن شکلی هم که شما فکر می کنید سخت بنود. در حقیقت آن ها در بسیاری از موارد آزادی های عمل زیادی به ما می دادند و به ما کمک می کردند تا از این آزادی عمل ها استفاده کنیم و البته این کار را در زمانی انجام می دادند که دیگران رفته بودند. منظورم از دیگران افرادی هستند که بیشتری مسئولیت را در زندان ها بر عهده دارند. آن ها به ما اجازه می دادند تا با افرادی که در زندان های مقابلمان قرار گرفته اند صحبت کنیم. بنابراین در نتیجه می توان گفت که هرچقر که ما با این زندانبان ها برخورد بهتری داشتیم آن ها برای ما دوستان بهتر و بهتری می شدند.

 

اپرا: بنابراین تو باید به این موضوع اعتقاد داشته باشی که همه انسان ها دارای بخش های خوب زیادی هستند این طور نیست؟

ماندلا: بله دقیقا همان طوری است که شما می گویید. هیچ شکی وجود ندارد که در تمام انسان هایی که در کنار ما هستند و به طور کلی در تمام انسان های دنیا خوبی وجود دارد. بنابراین در صورتی که شما بتوانید به شیوه ای این خوبی هایی را که در آن ها وجود دارد بیدار کنید می توانید نتیجه های خوبی از برخورد کردن با آن ها بگیرید. به عبارت دیگر، شما می توانید خودتان تعیین کنید که می خواهید این انسان ها دوستان شما باشند یا این که با شما دشمنی کنند. همه این موضوعات بستگی به خود شما دارد. هیچ شکی وجود دارد که ما انسان ها این توانایی را داریم که این خوبی ها را که در انسان های دیگر به صورت ذاتی وجود دارد برانگیخته کنیم. برخی از ما انسان ها سعی می کنیم که به این موضوع بجنگیم به این دلیل که فکر می کنیم چنین چیزی وجود ندارد و انسان ها بد هستند این در صورتی است که همه انسان ها خوب هستند و ما باید سعی کنیم این خوبی را پیدا کنیم. حتی افرادی مانند ما که با آپارتاید جنگیدیم در حقیقت بسیاری از مردمی را که از ما متنفر بودند تغییر دادیم و آن ها را تبدیل به دوستان خودمان کردیم به این دلیل که آن ها متوجه شدند که ما به آن ها احترام می گذاریم و دوست داریم تا آن ها را به عنوان دوستان خودمان داشته باشیم.

اپرا: می دانی درک کردن این موضوع برای من خیلی سخت است که چگونه تو می توانی به افرادی احترام بگذاری که به تو ستم کرده اند؟ من این موضوع را درک نمی کنم! چگونه این کار را انجام داده ای؟

ماندلا: خوب می دانی داستان از این قرار است که تو باید سعی کنی تا این موضوع را به خوبی و به تمامی درک کنی که انسان ها همگی شبیه به هم هستند. در حقیقت نه خوبی خوبان به آن اندازه است که گفته اند و نه بدی بدان به آن اندازه است که گفته اند. تو باید سعی کنی تا این تفاوت میان آن ها را به خوبی درک کنی. ببین بگذار موضوع را به این شکل برای تو بیان کنم. در حقیقت انسان ها بیشتر توسط فرهنگ و سیاست کشوری که دارند تحت تاثیر قرار می گیرند و هیچ کدام از آن ها بد نیستند بلکه این سیاست است که بد است! به عنوان مثال، وقتی که در یک زندان مانند زندانی که من در آن بودم، یک فردی که به عنوان یک زندانبان کار می کند و یا حتی فردی که در آنجا به عنوان یک دفتردار مشغول به کار است نتواند به قوانینی که برای آن ها و همچنین برای زندانیان وجود دارد آن طور که باید و شاید احترام بگذارد، آن ها او را اخراج می کنند. همچنین آن دسته از زندانبانان و همچنین دفتردارانی که می خواهند وضعیت زندگی خودشان را ارتقا بدهند و کار بهتری در آن زندان پیدا کنند باید سعی کنند تا به تمامی از قوانین پیروی کنند در غیر این صورت با تقاضای ارتقای آن ها موافقت نمی شود. بنابراین همان طور که می دانید بسیاری از این افراد مجبور می شوند برای این که از کارشان اخراج نشوند و یا برای این که ارتقای کاری داشته باشند از قوانینی که در آنجا وجود دارد تبعیت کنند. بنابراین همان طور که می بینید در بسیاری از موارد افرادی که در آپارتایت و در این رژیم کار می کردند و تمام شغل ها را داشتند افرادی بودند که در اکثر موارد مجبور به انجام این کار شده اند. حتی ممکن است در بسیاری از موارد زندانبانانی که در زندان کار می کنند و یا افرادی که به عنوان دفتردار در آنجا کار می کنند اعتقادی به قوانینی که در زندان وجود دارد نداشته باشند ولی در نهایت این کار را انجام می دهند چون هیچ چاره ای ندارند.

 

اپرا: بله خیلی جالب است فکر کنم کم کم دارم درک می کنم که شما چگونه فکر می کنی! در حقیقت شما می گویید می توان نظر فردی را تغییر داد که یک سیاست خاصی را دنبال می کند صرفا به این دلیل که این فراد خودش سیاست نیست و در حقیقت دارد آن را اجرا می کند. این طور نیست؟

ماندلا: بله دقیقا همین طور است! ببین وقتی که ما در زندان بودیم، من خودم یک وکیل آموزش دیده بودم و هنگامی که افرادی که به عنوان زندانبان در آنجا کار می کردند کارهایی داشتند که نیاز به داشتن وکیل داشت من سعی می کردم تا این کارها را به آن ها یاد بدهم. در حقیقت من سعی می کردم تا به عنوان یک وکیل به آن ها کمک کنم تا کارشان بهتر انجام شود. به عنوان مثال در بسیاری از موارد این افراد نیاز به داشتن نظرات کارشناسی شده داشتند و من به آن ها کمک می کردم و به آن ها نظراتی را که می خواستند می دادم. همچنین در بسیاری از موارد نیز من سعی می کردم تا منابعی را برای مراجعه کردن به آن ها معرفی کنم که با مراجعه کردن به این منابع سعی کارشان راه بیفتد. حتی در بسیاری از موارد آن ها درگیر دعواهای مختلفی با دیگران می شدند که من به آن ها کمک می کردم تا درگیری ها و دعواهایشان را برطرف کنند. تمام این موضوعات باعث شد تا آن ها نسبت به من احساس خوبی پیدا کنند و در نتیجه کم کم با هم دوست شدیم. همین دوستی ما با آن ها باعث شد تا رابطه صمیمانه ای میان مان و آن ها ایجاد شود و آن ها توانستند به من کمک کنند تا در بسیاری از موارد قوانین زندان را تغییر دهم. به عنوان مثال آن ها کارهایی را برای من انجام می دادند که در شرایط معمولی غیر ممکن بود و زندانی های دیگر نمی توانستند این کارها را انجام دهند.

اپرا: چه جالب! شما در کتاب زندگینامه شخصی خودتان می گوییم که شما به این نتیجه رسیده اید که این توانایی را داریم که می توانید حریف خودتان را شکست بدهید بدون این که به او بی احترامی کرده باشید. چگونه یاد گرفته اید که این کار را انجام دهید؟

 

ماندلا: خوب می دانی حقیقت این است که همکاران من و افرادی که با من کار می کردند و در حزب من بودند، و حتی خودم من هم هرگز دوست نداشتیم تا با افرادی صحبت کنیم که قوانین آپارتایت را گذاشته بودند. حتی این موضوع وقتی که حزب ما به پیروزی رسید نیز ادامه پیدا کرده بود. در حقیقت حتی وقتی که ما برنده شده بودیم نیز این توانایی را نداشتیم. ولی حقیقت این است که برخی از ما کارهایی کردیم که باعث شد که با این افراد ارتباط برقرار کنیم. به عنوان مثال، هنگامی که سیاه پوست ها مجبور شدند تا جوهانسبورگ را ترک کنند و به خانه هایشان برگردند، یادم می آید که مردی نزد آن آمد و به من گفت: "کمکم کن من شغل خودم را از دست داده ام! من زن و بچه دارم که بچه هایم هم در مدرسه درس می خوانند و به من گفته اند که باید این شهر را ترک کنم و برگردم! آخر من چطور این کار را انجام دهم؟ من جایی برای برگشتن ندارم؟ باید چکار کنم؟ چه کاری از من ساخته است؟ راه من چیست؟ لطفا به من کمک کن!"

بنابراین من هم به عنوان یک وکیل می خواستم از این مرد دفاع کنم. بنابراین پیش مقاماتی که وجود داشتند رفتم و گفتم: "ببین من به عنوان یک انسان می خواهم با شما صحبت کنم و لطفا شما هم پاسخ من را به عنوان یک انسان بدهید! من می خواهم درباره مردی صحبت کنم که...." و داستان مرد مورد نظر را برای آن ها تعریف می کردم. و در بسیاری از موارد این افرادی که من به این شکل با آن ها صحبت می کردم به من کمک می کردند تا مشکل را حل کنم. به عنوان مثال به این مرد فرصتی چند ماهه می دادند تا کار پیدا کند. از این رو من به این نتیجه رسیدم که بسیاری از افرادی که حتی در این دولت آپارتایت کار می کردند خودشان به آن اعتقادی نداشتند و در حقیقت این سیاست بود که آن ها را وادار به انجام چنین کارهایی کرده بود.

در صورتی که شما بنشینید و با این افراد صحبت کنید به این نتیجه می رسید که بسیاری از آن ها حتی ممکن است خودشان هم اعتقادی به این قوانین نداشته باشند. در حقیقت ممکن است بسیاری از این افراد حتی بعد از مدت کوتاهی که به آن ها صحبت می کنید به خوبی قانع شوند که کاری که این دولت آپارتایت انجام می دهد اشتباه است. بنابراین در صورتی که خوب به این موضوع فکر کنید به این نتیجه می رسید که انجام دادن این کار می تواند حتی در بسیاری از موارد ناجی شما باشد. بسیاری از آن ها از ظلم ناراحت هستند و در صورتی که شما به این افراد در رابطه با ظلمی که به دیگران شده است صحبت می کنید آن ها هم مانند تمام انسان های دیگر دنیا که از ظلم ناراحت می شوند ناراحت می شوند و حتی ممکن است این ناراحتی آن ها باعث شود که شانسشان برای این که حتی داستان آپارتایت را از بین ببرند هم بیشتر شود. خیلی ساده است که این افراد را قانع کنید که این کشور تحت ظلم یک رژیم ظالمانه اداره می شود و این رژیم بسیاری از افراد را می کشد که به طور کلی بیگناه هستند. بنابراین من به این نتیجه رسیدم که بسیاری از این افراد در صورتی که شما به عنوان یک انسان با آن ها صحبت کنید می توانند تبدیل به افرادی شوند که نه تنها مخالف آپارتایت هستند بلکه حتی با رژیم و اندیشه های ما هم موافقت کنند.

 

اپرا: شما نوشته اید که هنگامی که یک پسربچه بوده اید، در آبادی که در آن بودید که ریش سفید وجود داشت که معمولا تمام افرادی که در آنجا بودند مشکلات مختلف خودشان را پیش او می بردند و او این مشکلات را حل می کرد این طور نیست؟

ماندلا: بله و اتفاقا این موضوع باعث شد که من در طول زندگی خودم خیلی تحت تاثیر قرار بگیرم. در حقیقت همین موضوع مرا به میزان زیادی تحت تاثیر خودش قرار داد. من به خوبی یاد گرفتم که صبر داشته باشم و سعی کنم تا با صبر زیاد به افرادی گوش دهم که درددل هایشان را برای من می گفتندو همچنین یاد گرفته بودم تا صبر کنم و با صبر زیاد درباره حرف هایی که قرار است به من بزنند گوش کنم. یاد گرفتم که گوش دادن از صحبت کردن خیلی بهتر است و شما برای این که بتوانید به خوبی گوش دهید باید سعی کنید تا در ابتدا یک صبر و تحمل را در خودتان ایجاد کنید. همچنین یاد گرفتم که نباید در این زمینه ها زود تصمیم گیری کرد و در صورتی که تصمیم گیری هایی که شما در این زمینه می کنید اشتباه است باید سعی کنید تا به سرعت آن ها را جبران کنید. یاد گرفتم که قضاوت کردن در رابطه با زندگی که دارند خیلی اشتباه است و بنابراین این کار را نباید انجام داد. من همچنین یاد گرفتم که ملت یکی از مهم ترین چیزهایی است که شما باید به عنوان یک انسانی که قرار است رهبری آن ها را بر عهده بگیرد به آن توجه کنید. من یاد گرفتم که تو باید به عنوان یک رهبر به تمام این ملت به خوبی احترام بگذاری و سعی کنی تا جایی که می توانی این موضوع را برای خودت مشخص کنی.

اپرا: خیلی برای من جالب است. شنیده ام که یک بار به تو پیشنهاد شده است که زندان را ترک کنی این طور نیست؟ در حقیقت شنیده ام که به تو پیشنهاد شده است که در صورتی که تو آپارتایت را به رسمیت بشناسی به تو اجازه خواهند داد که زندان را ترک کنی این طور نیست؟ و خیلی جالب تر برای من این است که تو قبول نکردی و ظاهرا ترجیح دادی که در زندان بمانی تا این که زندان را ترک کنی این طور نیست؟ این موضوع برای من خیلی جالب است! آیا اعتقاد داشتی که این روش یک روش مناسب است؟ آیا تو فکر می کردی که با این کارت می توانی به مردم بیشتر کمک کنی؟ چرا این کار را کردی و داستان چه بود؟

ماندلا: خوب می دانی حقیقت این است که روزی به من گفتند که تو آزاد می شوی در صورتی که اعمال خشونت آمیز را ترک کنی! و من گفتم نه! البته نباید در این زمینه به اشتباه بیفتید. من به هیچ عنوان با انجام دادن کارهای خشونت آمیز موافق نیستم ولی می دانی در آن زمان و با توجه به جنگی که با آن ها داشتم فکر می کردم که این کار بهترین کاری است که می توان انجام داد. در حقیقت من در پاسخ به این افرادی که به من پیشنهاد داده بودند که خشونت را ترک کن گفتم: "ببینید من خشونت را آغاز کردم و خودم هم آن را ادامه می دهم به این دلیل که در حقیقت خشونتی که ما ایجاد کرده ایم برای ما به نوعی یک دفاع است و بنابراین این روش ماست برای این که ما فعالیت های سیاسی را علیه افرادی انجام دهیم که ستمگر هستند تا به این شیوه بتوانیم ظالم را شکست دهیم. همچنین یکی دیگر از دلایلی که من نخواستم زندان را ترک کنم این بود که من دوست نداشتم تا افرادی را که به عنوان دوستانم در این زندان می شناختم که می توانستند به من کمک زیادی بکنند ترک کنم. من تمام تلاشم را می کردم که با تمام انرژی که داشتم با این رژیم دیکتاتور جانی که انسان های بی گناه را می کشت و بسیار ظالم بود مقابله کنم.

 

اپرا: خیلی جالب است که تو نسبت به افرادی که در کنارت زندگی می کرده اند احساس بسیار خوبی داشتی. در حقیقت من در جایی خوانده ام که تو هرگز به خودت در زندان این اجازه را نمی دادی که با تو نسبت به افراد دیگری که در زندان با تو بوده اند برخورد بهتری بشود به این دلیل که تو خودت و افرادی را که با آن ها کار می کردی شبیه به هم می دیدی و فکر می کردی که کار رهبری یک کار اشتراکی است که تو به همراه این افراد انجام می دهی این طور نیست؟

ماندلا: چرا دقیقا همین طور است! مردم ما که در خارج از زندان بوده اند نیز می توانند در این رهبری و رهبر بودن نقش داشته باشند. در حقیقت من به عنوان یک رهبر باید به این موضوع توجه داشته باشم که رهبر بودن نباید صرفا به یک انسان و یا یک شخص مخصوصی محدود شود بلکه تمام انسان ها می توانند رهبر باشند. بنابراین من هرگز خودم را به عنوان یک رهبر از افرادی که در کنارم هستند و یا حتی افرادی که مردمم محسوب می شوند جدا نکرده امو! من احساس می کنم در صورتی که من خودم را به صورت مستقل یک رهبر بدانم در حقیقت به تمام این افراد خیانت کرده ام به این دلیل که همه این افراد باید در رهبر بودن سهم داشته باشند.

اپرا: خیلی جالب است پس شما تماما بردارهایی بودید که همراه با هم و به صورت دوش به دوش به زندان رفته اید! این در صورتی است که ما تنها درباره شما شنیده ایم! ما درباره افرادی که در کنار شما بوده اند چیزی نشنیده ایم! هرگز نشنیده ایم که چیزی به نام "گروه ماندلا" وجود داشته است! چرا این طور است؟

ماندلا: خوب می دانی حقیقت این است که ما همگی با هم به زندان رفته بودیم ولی در حقیقت حتی بسیاری از این افراد از من هم بهتر بوده اند! ببینید واقعا ممکن است شما فکر کنید که این حرف از خود کم بینی من است و یا حتی ممکن است فکر کنید من می خواهم به افراد دیگری که هم گروه خودم هستم اعتماد به نفس بدهم و یا می خواهم ارزش این افراد را بالاتر ببرم ولی حقیقت کلی این است که این انسان ها حقیقتا در بسیاری از موارد از من باهوشتر بوده اند! در حقیقت من فکر می کنم برخی از این مردانی که در گروه من بوده اند هم از نظر هوشی از من بهتر بوده اند و هم این که توانایی جنگندگی بسیار بیشتری نسبت به من داشته اند! حتی دیدگاه هایی که نسبت به آزادی هم داشتند نسبت به من بسیار بهتر بود.

 

اپرا: شما در سال 1986 شروع کردید به مذاکره کردن با آن ها. مذاکراتی که کم کم باعث شد تا شما از زندان آزاد شوید این طور نیست؟ آیا در آن زمان شما به این اندازه امید داشتید که آزاد شوید؟ آیا در آن زمان فکر می کردید که ممکن است یک روز علاوه بر این که آزاد می شوید تبدیل به رییس جمهور کشور آفریقای جنوبی شوید؟ آیا انتظار این همه موفقیت را که بعد از این که از زندان آزاد شدید به سراغتان آمده بود داشتید؟

ماندلا: خوب البته همیشه می دانستم که یک روزی بالاخره از زندان آزاد می شوم چون همیشه بر این باور بوده و هستم که ظلم و ظالم هرگز نمی مانند و ظالم هرگز نمی تواند تا ابد به ستم ادامه دهد. تنها چیزی که نمی دانستم این بود که زمان آزادی من چه زمانی خواهم بود! حتی من یادم می آید که یکی از افرادی که در آن زمان به عنوان زندانبان کار می کرد نزد ما آمد و به ما گفت: "نامتان را بگویید و بگویید از چه مکان هایی آمده اید د همچنین بگویید که دقیقا قرار است بعد از این که آزاد شوید کجا بروید!" حتی در بسیاری از موارد زندانبان ها به ما می گفتند که ما نمی توانیم شما را تا ابد در اینجا نگه داریم به این دلیل که "تمام دنیا پافشاری می کند که شما آزاد شوید!"

البته دورانی که ما در آن زمان در زندان می گذراندیم دورانی بود که در بسیاری از موارد با خودش ناامیدی هایی داشت و در بسیاری از موارد هم برای ما امیدواری هایی ایجاد می کرد. به عنوان مثال دوران هایی داشتیم که آپارتایت سخت نیروهایی را که در بیرون از زندان بودند و به مبارزه می پرداختند را سرکوب می کرد. این روزها برای ما روزهای بدی بود به این دلیل که ما انتظار نداشتیم که چنین شود و با این سرکوبی امید ما کم می شد. همچنین در برخی از دوران ها هم مشاهده می کردیم که نیروهایی که همراه ما بودند و در بیرون از زندان به مبارزه می پرداختند خیلی قوی می شدند و حتی در بسیاری از موارد می توانستند ضربه هایی هم به آپارتایت بزنندو بنابراین در چنین مواردی می توانستیم انتظار داشته باشیم که امیدمان برای این که از این زندان آزاد شویم بیشتر شود. ولی در مجموع می توان گفت که روزهای پر از امیدی را پشت سر می گذاشتیم و انتظار داشتیم که این موضوع برایمان حل شود.

 

هنگامی که آقای دی کرک در سال 1990 (به طور دقیق در روز 10 فوریه سال 1990) مرا خواند، به من گفت: "ببین تصمیم گرفتم که فردا تو را آزاد کنم." او گفت: " خوب حالا که دیگر آزاد می شوی خواهش می کنم حداقل یک هفته صبر کن تا بعد از آن این خبر را به مردم بگوییم!" من هم به او پاسخ دادم: "به مجردی که من پایم را از درهای این زندان به بیرون بگذارم، شما دیگر هیچ نوع کنترلی بر روی من نخواهید داشت و بنابراین هیچ کاری نمی توانید بکنید و از من هم چیزی نمی توانید بخواهید. من از سال 1988 تا کنون در این زندان هستم و بنابراین دوست دارم تا با افرادی که در این محل هستم صحبت کنم و شما به هیچ عنوان نمی توانید مانع شوید که من این کار را انجام ندهم"

اپرا: 27 سال در زندان خیلی سخت است نه؟

ماندلا:بله ولی خوشبختانه وقتی آزاد شدیم هم من و هم دوستانم اطمینان داشتیم که کمیته بین المللی وجود دارد که ما را حمایت می کند.

 

[ پنج شنبه 13 آبان 1400 ] [ 13:13 ] [ شکوهی ]

اپرا: آخرین باری که با من صحبت کردیم، تو به من گفتی که اگر در زندان نبودی، سخت ترین کاری را که هر انسانی می تواند در زندگی انجام دهد را هرگز انجام نمی دادی که "تغییر دادن خود" است! حالا اگر ممکن است برای ما بگو که چطور شد که 27 سال زندان بودن از تو یک مرد متفاوتی ساخت؟

ماندلا: قبل از این که در زندان بودم، فردی بسیار فعال بودم به این شکل که در سیاست فعالیت های زیادی داشتم و در عین حال خودم به عنوان یکی از اعضای سازمان رهبری آفریقای جنوبی فعالیت می کردم. و معمولا از ساعت 7 صبح هر روز به فعالیت های مختلف می پرداختم تا زمانی که دیگر نیمه شب شده بود! بنابراین در طول تمام این مدت هرگز فرصت این را نداشتم که بنشینم و به فکر فرو بروم و با خودم خلوت کنم. وقتی که کار می کردم، تمام روح و جسم من درگیر کارهایی می شد که انجام می دادم و بنابراین هرگز نمی توانستم به ماکزیمم میزان توانایی های هوشی خودم برسم. این در صورتی است که وقتی شما را در یک سلول کوچک می اندازند، وقت بسیار بیشتری را برای فکر کردن خواهید داشت. شما در این حالت این فرصت را خواهید داشت که دیدگاه کاملا شفافی را نسبت به گذشته و همچنین نسبت به آینده خودتان پیدا کنید و خوشبختانه من این موقعیت را پیدا کردم. من به این نتیجه رسیدم که گذشته ای که دارم هنوز هم جای زیاد بسیاری برای ارتباطاتی که با دیگران انسان ها داشتم و همچنین برای فرصت هایی که برای رشد بیشترم در اختیارم قرار گرفته باشد می گذاشت.

اپرا: منظورتان از این جمله چیست؟ می توانید بیشتر برایمان توضیح دهید؟ منظورتان چیست که گذشته تان جای زیادی را برای این چیزها می گذاشت؟

ماندلا: وقتی که در سال های دهه 1940 به جوهانسبورگ رسیدم، خانواده من من را ترک کردند به این دلیل که آن ها احساس می کردند که من آن ها را ناراحت کرده ام. حقیقت این است که آن ها می خواستند مرا به یک ازدواجی وادار کنند که از ابتدا برای من برنامه ریزی شده بود. این در صورتی است که من قبول نمی کردم و بنابراین وقتی که آن ها را ترک کردم آن ها احساس می کردند که من حقیقتا آن ها را ناامید کرده ام. در جوهانسبرگ، بسیاری از افراد بودند که با من خیلی مهربان بودند و به من محبت زیادی داشتند. ولی وقتی که تحصیلاتم را در آن دانشگاه به اتمام رسیدم و تبدیل به یک وکیل شدم، کم کم رو به سیاست آوردم و دیگر به خانواده ای که داشتم فکر نمی کردم. همین موضوع باعث شد تا کاملا از یاد خانواده ام غافل شوم. این غفلت برای مدت طولانی با من مانده بود تا زمانی که من را به زندان انداختند. هنگامی که به زندان افتادم تازه با خودم فکر می کردم که چرا تا کنون به آن ها توجهی نداشته ام! آن زمان بود که کم کم به این فکر افتادم که بهتر است به آن ها هم توجه کنم. در حقیقت تها زمانی که در زندان بودم شروع به فکر کردن به این موضوع کردم که : "پس برای این فرد در خانواده ام و یا آن فرد و ... چه اتفاقی افتاد؟ چرا من هرگز برنگشتم تا به آن ها بگویم که از آن ها تشکر می کنم؟ چرا از آن ها تشکر نکردم؟"

حقیقت این است که هنگامی که مرا به زندان انداختند دربار زندگی که در گذشته داشتم فکر می کردم و به این نتیجه رسیده بودم که در آن زمان دیگر خیلی کوچک شده بودم و دیگر به عنوان یک انسان به آن شکلی که باید باشد نبودم که ارزش های انسانی داشته باشم. در حقیقت در آن زمان من احساس می کردم که به عنوان فردی که قدردان خانواده اش باشد عمل نمی کردم. من تبدیل به یک موجود حقیری شده بودم که اصلا شبیه به انسانی که می خواهد دیگران را مورد حمایت قرار دهد نبودم. بنابراین می توان گفت که زندان رفتن مرا خیلی تغییر داد. پیش خودم تصمیم گرفته بودم که اگر از این زندان بیرون بیایم سعی کنم تا کاری کنم که این افراد مورد حمایت من قرار بگیرم. تصمیم گرفتم وقتی که از زندان بیرون رفتم دیگر انسان بهتری باشم و سعی کنم تا نسبت به این افراد بهتر عمل کنم. همچنین تصمیم گرفتم که ارزش های انسانی را که فکر می کردم به هنگام رفتن به زندان از دست داده ام دوباره برای خودم بیشتر و بیشتر کنم. من همیشه فکر می کردم که می توانم انسانی باشم که می خواهم ولی این مدتی که در زندان بودم به من ثابت کرد که چنین چیزی نبود و تبدیل به فردی شده بودم که نمی خواهم. بنابراین وقتی که به زندان رفتم به این نتیجه رسیدم که می توانم زندگی خودم را آن طوری که می خواهم تغییر دهم و می توانم کاری کنم که وقتی از زندان بیرون آمدم دیگر انسانی دیگر باشم که به انسان های دیگر کمک و نکی می کند. هنگامی که بیرون از زندان بودم این اصل را فراموش کرده بودم که اگر انسانی به تو خوبی کند تو هم باید سعی کنی تا به این فرد پاسخ بدهی این در صورتی است که وقتی به زندان رفتم به این اصل فکر کردم و بر این اساس تصمیم گرفتم تا این کار را انجام دهم. بنابراین می توان این گونه نتیجه گرفت وقتی که من برای مدت 27 سال زندان بودم این مدت طولانی به من کمک کرد تا نفس خودم را پالوده کنم و سعی کنم تا با تمام وجود در تغییر خودم بکوشم. سعی کردم تا فرد دیگری باشم که همیشه به دیگران کمک می کند و به نظر من این یک دستاورد بسیار بزرگ برای من است. در حقیقت می توان گفت سال هایی که در زندان بودم از پربارترین سال های زندگی من بود چراکه به من کمک کرد تا انسان دیگری شوم.

 

اپرا: بله دقیقا درست است در صورتی که کسی به شما کمک کند تو هم باید به او کمک کنی.

ماندلا: بله دقیقا و این دقیقا همان کاری است که من در حال انجام دادن آن هستم: پاسخ دادن به کارهای خوبی که آن ها برای من کرده اند! در حقیقت من از زمانی که از زندان آزاد شدم تا به کنون سعی می کنم تا به کارهای خوبی که دیگران برای من انجام می دهند پاسخ بدهم. البته من بر این باورم که انسان باید به افراد دیگر هم خوبی کند. در حقیقت من برای این که به آن ها خوبی کنم برنامه ریزی های مشخصی دارم. به نظر من هیچ چیزی بدتر از این نیست که من یک روز صبح از خواب بیدار شوم در صورتی که هیچ برنامه ای برای پیاده کردن ندارم. در حقیقت من دوست دارم تا همیشه برای کمک کردن به افرادی که مستحق کمک کردن می باشند برنامه داشته باشم و بر این اساس تمام تلاش خودم را هم می کنم. بسیاری از افراد هستند که زندگی سختی دارند و فقیر هستند. همچنین بسیاری از افراد دیگر هستند که مشکلاتی دارند که حقیقتا نیاز به کمک کردن دارد. بسیاری از افراد دیگر هم به بیماری های جسمی و در برخی از موارد روحی دچار هستند که نیاز دارند تا کسی مانند من به آن ها کمک کند. بنابراین کمک کردن به دیگران باید به عنوان یک موضوع بسیار مهم و اساسی در برنامه ریزی هایم درآید و در صورتی که برنامه ریزی برای کمک کردن به این افراد نداشته باشم واقعا برایم یک فاجعه است. من همیشه به این موضوع فکر می کنم که اگر قرار باشد روزی من به یک دلیل از بین بروم، این دلیل این است که توانایی کمک کردن به این افراد را نداشته باشم. حتی در صورتی که این توانایی را داشته باشم که بخش کوچکی از زندگی خودم را با خوشحال کردن دیگران بگذرانم حتما این کار را خواهم کرد و بدون تردید تمام تلاشم را می کنم که در این راه موفق شوم.

اپرا: بنابراین وقتی که شما از خواب بیدار می شوی، روز خودتان را این گونه آغاز می کند که به دیگران کمک کنی؟

ماندلا: بله من سعی خودم را می کنم که این کار را به شیوه های مختلفی انجام دهم. به عنوان مثال این کار هم به شکل مستقیم و هم به شکل غیرمستقیم برای من قابل انجام است. مثلا یکی از کارهایی انجام می دهم این است که سعی می کنم تا برای این افراد مدرسه بسازم. همچنین در برخی از موارد سعی می کنم تا برایشان کلینیک تولید کنم تا آن دسته از افرادی که توانایی آن را ندارند که به مراکز درمانی بروند که خیلی گران است؛ از کلینیک استفاده کنند. همچنین در بسیاری از موارد سعی می کنم تا فرصت های آموزشی بیشتری را برای کودکان ایجاد کنم که بتوانند درس بخوانند. و البته علاوه بر همه این کارها، من برای این که در کنار خانواده ام زندگی کنم هم وظیفه هایی دارم که سعی می کنم به این وظیفه ها هم رسیدگی کنم.

 

اپرا: آیا سعی می کنی تا به این روش تمام آن سال هایی را که برای این که به آن ها کمک کنی آماده نبودی چون در زندان بودی و بنابراین نمی توانستی به آن ها کمک کنی را به این شکل جبران کنی؟

ماندلا: خوب البته من به قضایا به این شکل نگاه نمی کنم. ولی سعی می کنم تا در زمانی که از زندگیم باقی مانده است به افرادی که فقیر هستند کمک کنم تا مشکلاتی را که با آن ها مواجه می شوند حل کنند. می دانی یکی از مهم ترین و کلیدی ترین مشکلاتی که در تمام جوامع وجود دارد مشکل فقر است. در حقیقت فقر را می توان به عنوان یکی از بزرگترین و یا حتی می توان گفت بزرگترین چالشی دانست که تمام انسان ها و تمام بشریت با آن مواجه می باشد. بنابراین من تمام تلاشم را می کنم که این چالش از بین برود. به همین دلیل است که من سعی می کنم تا مدرسه بسازم و به همین دلیل هم هست که سعی می کنم کاری کنم که انسان ها را از این هیولای زندگی خوار به نام فقر نجات دهم.

اپرا: من این اواخر مدتی به جزیره رودن رفته بودم. همان طور که می دانی زندانی که تو در آن زندانی بودی در این جزیره قرار دارد. در حقیقت این زندانی بود که تو برای مدت 18 سال ابتدایی دوره حبست در آن بودی. من در این رابطه داستان هایی شنیده ام. به عنوان مثال شنیده ام که تو جوان ترین دخترانت را هنگامی که 2 و 3 ساله بوده اند برای آخرین بار دیده بودی و دیگر آن ها را ندیدی تا زمانی که حدودا 16 ساله بودند! این موضوع چه احساسی به تو می داد؟

ماندلا: خوب می دانی شاید همین که آن ها را نمی دیدم باعث شده بود که نسبت به کودکان یک علاقه بسیار زیادی پیدا کنم. می دانم من برای مدت 27 سال نتوانستم آن ها را ببینم. این یکی از بزرگترین و سخت ترین مجازات هایی است که به طور کلی زندگی کردن در زندان می تواند برای شما به همراه داشته باشد. به این دلیل که کودکان یکی از مهم ترین دارایی ها برای هر کشوری هستند. آن ها نسل های آینده کشور را می سازند و بنابراین انسان های آینده کشور هستند. بنابراین خیلی مهم است که به آن ها آموزش های صحیح داده شود و همچنین به اندازه کافی نسبت به پدر و مادرشان به آن ها عشق داده بود. و هنگامی که شما در زندان هستید، متاسفانه نمی توانید این چیزها را به فرزندان خودتان بدهید و این موضوع برای من خیلی دردناک بود.

 

اپرا: بله این خیلی سخت است. به نظر من حتی خیلی سخت است که دنیایی را تصور کنی که در آن دنیا تو این شانس را نداشته باشی که کودکان خودت را ببینی، آن ها را لمس کنی، آن ها را نگه داری و از بودن در کنار آن ها بهره مند شود. من فکر می کنم این موضوع باید بزرگترین درد تو باشد این طور نیست؟

ماندلا: بله دقیقا همین طول است که می گویی. این بزرگترین درد من در این دوران بود.

اپرا: خوب علاوه بر این که بزرگترین چیزی که تو را از داشتن آن منع می کردند بچه بوده است؛ دیگر فکر می کنی از چه چیزهایی محروم شده ای؟ دیگر چه چیزهایی در زندگیت قبل از زندان رفتنت بود که وقتی به زندان افتادی دیگر آن ها را نداشتی و این موضوع تو را اذیت می کرد؟

ماندلا:خوب می دانی خیلی چیزها وجود داشت ولی از همه آن ها مهم تر خانواده من بود و در درجه دوم هم مردمم که خیلی دلم برایشان تنگ شده بود. البته من با رژیمی که در آن زمان در کشور وجود داشت راحت نبودم و می دانستم که از بسیاری از جنبه ها افرادی که خارج از زندان بودند از افرادی مانند من که داخل زندان بودند بیشتر رنج می کشیدند و همین موضوع به نوبه خودش بازهم مرا بیشتر اذیت می کرد. در حقیقت ما در زندان حداقل امکاناتی داشتیم. به عنوان مثال سه بار غذا می خوردیم و چیزهایی داشتیم که بپوشیم که البته با این که لباس زندانی بودند ولی با این وجود به اندازه ای بودند که ما را از گرما و سرما حفظ کنند. همچنین خدمات درمانی زندان برای ما رایگان بود و به صورت رایگان پزشک ما را معالجه می کرد و همچنین ما این توانایی را داشتیم که برای مدت 12 ساعت بخوابیم! این در صورتی است که بسیاری از افراد بودند که با این که به ظاهر آزاد بودند و بیرون از این شرایط بودند ولی با این وجود از داشتن این چیزها لذت نمی بردند.

اپرا: آیا احساس می کردی که از کل دنیا بریده ای؟ آیا رابطه ات با کل دنیا قطع شده بود؟

نسلون: خوب می دانی البته به این شکلی که شما می گویید ممکن است پاسخ آری باشد ولی حقیقت این است که ما وسایل دیگری برای ارتباط گرفتن با دنیا داشتیم. به عنوان مثال همیشه اخبار به ما می رسید. البته با این که این اخبار معمولا حدودا 2 تا 3 روز بعد از این که اتفاق افتاده بودند به ما می رسید ولی با این وجود در معرض اخبار بودیم. علت این موضوع این بود که با برخی از زندانبانانی که در آنجا بودند دوست شده بودیم و از آن ها می پرسیدیم که خبرهای جدید چیست و آن ها هم به ما می گفتند به این شکل که به صورت مخفیانه برای ما روزنامه ها را می آوردند و ما آن ها را می خواندیم و دوباره به زندانبانان می دادیم و آن ها هم روزنامه ها را برمی گرداندند.

اپرا: برای من خیلی جالب است که شما توانسته بودید تا با این زندانبانان دوست شوید. به نظر من این طور می آید که تو در زمانی که در زندان بودی نسبت به زمانی که بیرون از زندان بودی انسان منظم تری شده ای این طور نیست؟ همچنین من شنیده ام که تو در این دوران به طور منظم مطالعه می کرده ای و دوستانت را هم که در آنجا بوده اند تشویق می کرده ای که مطالعه کنند. چرا این کار را انجام می دادی؟

 

ماندلا: خوب می دانی من برای این موضوع یک دلیل کاملا قانع کننده دارم. دلیل من این است که هیچ کشوری به هیچ عنوان پیشرفت نمی کند مگر این این که افرادی که در آن زندگی می کنند درس بخوانند و تحصیلات داشته باشند. بنابراین من هم تصمیم گرفتم تا این کار را انجام دهم تا برای دیگرانی هم که به من نگاه می کنند الگو شود و آن ها هم این کار را بکنند. من فکر می کنم هرگاه که یک ملتی رشد می کند به مدد افرادی است که این "مزیت" مطالعه کردن را دارند. بنابراین بر این باورم که افرادی که مطالعه می کنند افرادی هستند که می توانند چرخ های این ملت را بچرخانند. من به این موضوع ایمان کامل داشتم و در عین حال می دانستم که این توانایی را دارد که زندگی انسان های دیگر را در زندان بهبود بدهم. می دانی من فکر می کنم در صورتی که ما در زندان رفتارهای دیگری می کردیم ممکن بود وقتی که از زندان بیرون می آییم انسان های دیگری بیرون بیاییم! و حتی ممکن بود تبدیل به انسان هایی جنایتکار شده باشیم! بنابراین برای این که جو زندان را بهتر کنم و برای این که کاری کنم که این افراد هم بتوانند به نوبه خودشان سهم خودشان را ایفا کنند و در آینده تبدیل به مردان بهتری شوند، تصمیم گرفتم تا در زندان درس بخوانم و این درس خواندن را به آن ها هم یاد بدهم. می دانی وقتی که تو به سلاح تحصیلات مسلح شده باشی این امکان را داری که وقتی که از زندان خارج شدی فرد قدرتمندی شده باشی که توان بالایی دارد و همچنین میزان آزادی بیشتری را تحصیلات بیشتر خواهی داشت و بنابراین من تمام تلاشم را کردم تا این کار را انجام دهم.

اپرا: بنابراین فکر می کنی وقتی که از زندان بیرون آمدی انسان باهوش تری شده بودی؟

خوب می دانی چیست تمام چیزی که می توانم در این رابطه بگویم این است که من نسبت به زمانی که به زندان رفته بودم کمتر احمق بودم و فکر می کنم که این می تواند یک دستاورد بزرگ باشد. من سعی کردم تا خودم را به خواندن ادبیات و کتاب های ادبیاتی جهان مشغول کنم. به عنوان مثال یکی از کتاب هایی که خواندن آن را خیلی دوست داشتم کتاب خوشه های خشم بود.

اپرا: این کتاب یکی از کتاب های مورد علاقه است

 

ماندلا: بله می دانی وقتی که کتاب را به صورت کامل خواندم، احساس کردم که انسان دیگری شده بودم و با انسان قبلی متفاوت بودم. من با خواندن این کتاب توانایی های خودم را در فکر کردن و در عین حال در منظم بودن افزایش داده بودم و همچنین توانایی هام در ارتباطاتی که با دیگران برقرار می کردم نیز بیشتر می شد. بنابراین می توانم این گونه بگویم که من زندان را در حالی ترک گفتم که نسبت به زمانی که به آن رفتم آگاهی بیشتری پیدا کرده بودم و همان طور که می دانید به میزانی که شما آگاه تر می شوید به همان میزان هم کمتر دچار غرور و خشم خواهید بود.

اپرا: آیا تو فکر می کنی که غرور چیز بدی است؟ آیا غرور داشتن را امری نامطلوب می دانی؟

ماندلا: البته که چنین است! غرور داشتن به نظر من به هیچ عنوان چیز خوبی نیست! وقتی که من جوانتر بودم، حقیقتش را اگر بخواهید خودم کمی مغرور بودم! ولی خوشبختانه وقتی که به زندان رفتم این غرور در من از بین رفت! زندان به من کمک کرد تا دیگر فرد مغروری نباشم و من احساس می کنم این که از غروری که در گذشته در من وجود داشت کاملا پالوده شدم از جمله مزیت هایی است که رفتن زندان برای من داشته است. می دانی فردی که مغرور باشد و غرور داشته باشد هیچ کاری نمی کند جز این که گروهی از افراد را با خودش دشمن می کند. من با این غرور خودم در حقیقت هیچ کاری نکردم جز این که تعداد افرادی را که دشمنان من بودند بیشتر کردم و خوشحالم که وقتی به زندان رفتم این غرور من در شکسته شد.

اپرا: به غیر از مغرور بودن دیگر چه مشخصه هایی وجود دارد که تو فکر می کنی بهتر است انسان ها آن ها را نداشته باشند؟

 

ماندلا: همان طور که گفتم یکی از این مشخصه ها غرور است. مشخصه دیگر هم بی تفاوت بودن نسبت به اتفاقاتی است که در زندگی انسان ها می افتد. این موضوع خیلی اهمیت دارد. در صورتی که شما نسبت به اتفاقاتی که برایتان می افتد بی تفاوت باشید این موضوع نیز می تواند برای شما بسیار مضر باشد و به ضررتان تمام شود. شما باید سعی کنید تا چیزهایی را ببینید که مربوط به همه انسان ها است. در حقیقت انسان هایی که بی تفاوت هستند به جای این که چیزهایی را مشاهده کنند که مربوط به همه انسان ها هستند و همه انسان ها را به همدیگر پیوند می دهند چیزهایی را می بینند که انسان های مختلف را از هم جدا می کنند و این خیلی موضوع مهمی است که شما باید سعی کنید تا چیزهایی را ببینید که نسل بشر را در کنار هم نگه داشته است. من فکر می کنم یکی از مهم ترین و بهترین خصوصیاتی که یک رهبر خوب باید داشته باشد این است که سعی کند تا مستقیما به این موضوع توجه کند و بنابراین به جای این که بی تفاوت باشد این موضوعات را هم درنظر بگیرد. این در صورتی است که وقتی شما فردی بی تفاوت می باشید دیگر این ویژگی در شما وجود نخواهد داشت.

اپرا: بله و البته یکی از ویژگی های مهم یک رهبر خوب این است که صلح ایجاد کند این طور نیست؟

بله البته این که حتما به عنوان یکی از مهم ترین ویژگی ها و پارامترهایی که یک رهبر خوب باید داشته باشد مورد توجه است. شما به عنوان یک رهبر خوب باید تمام تلاشتان را بکنید تا صلح ایجاد کنید و در انجام دادن این کار از هیچ تلاشی دریغ نکنید. در حقیقت صلح جو بودن مهم ترین ویژگی است که یک رهبر باشد داشته باشد و بنابراین باید سعی کند تا همیشه در زمانی که یک خطری کشورش را تهدید می کند تا تمام توانش به سمت جلو حرکت کند و با این خطر مبارزه کند در صورتی هم که کشور در صلح و آرامش بود یک رهبر خوب باید تلاشش را بکند تا این صلح را به تمام بخش های کشور و تمام مردم انتقال دهد و در عین حال تمام تلاشش را برای برقرار کردن و ادامه دادن این صلح بکند.

اپرا: فکر می کنی افرادی که از همه بیشتر به آن ها احترام می گذاری دارای چه مشخصه های کلیدی هستند؟

 

ماندلا: خوب می دانی در بسیاری از موارد یک رهبر باید سعی کند تا افرادی را که در کنار آن ها کار می کند نقد کند. ممکن است بسیاری از ویژگی های مربوط به افرادی که او در کنارشان کار می کند مطالبق میلش نباشند و از این نظر ممکن است نیاز باشد که آن ها را نقد کند. البته این در حالی است که من بسیاری از افرادی را که در کنارم کار می کنم دوست دارم و البته با این که نسبت به برخی از آن ها انتقاداتی هم دارم ولی در مجموع نسبت به آن ها احساس علاقه زیادی می کنم. من رهبری را دوست دارم که سعی کنم تا در عین حال که نقاط ضعف دیگران را می بیند و در بسیاری از موارد سعی می کند تا به آن ها یادآوری کند سعی کند تا نقاط مثبت زندگی آن ها را هم ببیند و سعی کند تا ویژگی های مثبتشان را به آن ها بگوید و حتی در بسیاری از موارد سعی کند تا از این ویژگی های مثبت استفاده کند و این ویژگی های مثبت را خودش هم با سعی و تلاش بدست آورد. در حقیقت ما باید سعی کنیم تا به جای این که انسان های مختلف را به شکل کامل سیاه و یا به شکل کامل سفید ببینیم؛ آن ها را به صورت خاکستری و به همان شکلی که همه ما انسان ها هستیم ببینیم و سعی کنیم تا ویژگی های مثبتشان را قدردانی کنیم و از آن ها یاد بگیریم و در صورتی که فکر می کنیم برخی از ویژگی های منفی دارند؛ آن ها را به این افراد بگوییم تا این ویژگی ها را برطرف کند. در صورتی که شما بتوانید به عنوان یک رهبر چنین کاری انجام دهید می توانید انتظار داشته باشید که ویژگی های اصلی و اساسی یک رهبر خوب را دارا می باشید. فراموش نکنید در صورتی که بخواهید از ویژگی های منفی این فرد بگویید ممکن است این فرد از دست شما آزرده شود و این اصلا کار درستی نمی باشد. در صورتی که شما بخواهید فردی را آزار دهید این کار حتی ممکن است در ابعاد بزرگ مانند زمانی که شما رهبر هستید به ضرر شما و مردم و یا حتی به ضرر خود این فرد هم باشد. بنابراین فراموش نکنیم که آزار دادن یک فرد می تواند کار بسیار خطرناکی باشد که مشکلات جدی برای شما ایجاد کند.

 

[ پنج شنبه 13 آبان 1400 ] [ 12:51 ] [ شکوهی ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشیو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: